مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

پیاده آمده بودم ‏

 

 

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم ‌رفت‌

پیاده آمده‌ بودم‌، پیاده خواهم ‌رفت‌

محمدکا ظم کا ظمی ‏


امام زین العابدین و مرد دلقک


 

در مدینه و عصر امام زین العابدین علیه السلام ؛ مرد دلقکى بود که با رفتار خود مردم را مى خندانید، ولى خودش ‍مى گفت ؛ من تاکنون نتوانسته ام این مرد - على بن حسین -  را بخندانم . روزى امام با یکی از  همراها نش  عبور می کرد که آن شخص،عباى آن حضرت را از دوشش برداشت و فرار کرد! امام به رفتار زشت او اهمیت نداد. مردم عبایشان  را از آن مرد گرفته و بر دوش حضرت انداختند.

امام پرسید ؛ این شخص کیست ؟، گفتند؛  مرد دلقک پیشه است  و می خواهد مردم را با کارهایش بخنداند.

حضرت فرمود ؛ به او بگویید؛  ان لله یوما یخسر فیه المبطلون ، "خدا را روزى است که در آن روز بیهوده گران به زیان خود پى مى برند."


برای خدا مهربان باشیم و زندگی کنیم !‏

واقعیت وجود ی انسان ؛ چیزی فراتر از تصورات و ذهن ما است. آنگاه که خداوند انسان را خلق کرد، به فکر تنهایی خود نبود، بلکه وی را برای هدف بسیار والایی خلق کرد.

این آدمی است ؛که با کم شمردن خود ، علاوه بر اینکه خود را در غم و غصه فرو می برد ، بلکه حتی به خداوندی که انسان را آفرید و او را بالاترین مخلوق خود نامگذاری کرد بی احترامی می کند. فقط کافیه  است به صدای درون ما ن گوش کنیم؛


حتما در کودکی پروانه ای را دنبال کردیم . روزی دختر بچه ای نیز پروانه ای را  لابه لای بوته خاری گرفتار دید. او با دقت زیاد پروانه را رها کرد و پروانه پرواز کرد ، اما بازگشت و بر روی شانه اش نشست! و بعد پر زد و رفت.دخترک شاد شد و لبخند زد .

دخترک بزرگ شد و بعد به پیری رسید . اما همیشه شاد بود و مهربان و  در سرزمین اش  کسی شادتر از او وجود نداشت. همسایه ها می ترسیدند که  او بمیرد و با مرگش رازشگفت انگیز شادی و مهربانی اش  نیز با او دفن شود.

دخترک دیروز و پیرزن دوست داشتنی و مهربان امروز ،به هنگام مرگ فقط لبخند زد و گفت؛

 زندگی چون بال پروانه ها زیبا  است ! اصلاً مهم نیست آدم ها که باشند و چقدر سعادتمند، مهم نیست که چه کسی هستی، کجا هستی، ثروت داری، از نظر دیگران زمانی  مهمی، که  بدانی با دیگران و  اطرافیانت چگونه باشی  ، اگرچه آنها  فقیر و یا غنی، باشند . فقط یک چیز مهم است ؛ دیگران هر که باشند به تو نیاز دارند.

اگر نمی توانی برایشان کاری بکنی ، می توانی مهربان باشی و به آنها لبخند بزنی !

 فقط با  این گونه ایمان داشتن  است که خداوند مهربان را در کنار خود داریم و  او  ما رابرای هدفی معین و بزرگ آفریده است . شادی و مهربانی ما فقط  قدر نعمت بزرگ الهی و زندگی را دانستن است .  این تنها راه رسیدن به آن هدف بزرگ است.

‏ زیبایی شناسی طراحی در هنر اوبری‎ ‎


The Art of Aubrey Vincent Beardsley

هنگامی که از هنر صحبت به میان می آید تصور بر این است که این هنر تمامی سنت ها و ارزش های هنری دوره های گذشته را به کلی نادیده گرفته است و هنرمند مدرن کسی است که در صدد کشف معیارهای نوینی برای خلق آثارش باشد ، خلق آثاری اعجاب انگیز که بیانی متفاوت و غیر معمول داشته باشد . از این رو عده ای به طرفداری از چنین هنری هر ملاکی را که ریشه در گذشته داشته باشد یکسره نفی می کنند و سنت های هنری را کاملا منکر می شوند و زیر سوال می برند .

از طرف دیگر ،عده ای که به خاطر سنت شکنی ها و نو گرایی های هنر مدرن ، آن را بی محتوا و تهی از معیارهای اصلی و حقیقی هنری میدانند و اعتقاد به بیراهه رفتن آن دارند ، شدیدا با آن در تزاحم اند و از بیخ و بن آن را رد می کنند و اصولا هنر مدرن راهنر قلمداد نکرده ، بلکه نوعی شارلاتان بازی می پندارند .

اوبری ونسان برد سلی، Aubrey Beardsley، هنرمند و تصویرگر انگلیسی در سال 1872 میلادی به دنیا آمد. او در  دهه آخر قرن نوزدهم میلادی حرکت زیباشناسانه ای را در طراحی به اجرا گذاشت.

قرن‏ نوزدهم زمانی بود که هنر های تجسمی در انگلیس‏ در بالاترین حد خلاقیت و باروری خود قرار داشت. در اوایل و هم چنین در پایان این قرن،آن ها از تأثیر گسترده جهانی برخوردار بودند.

هنر نوین

هنر نوین (Art Nouveau) ، یا ژوگانداستیل (Jugendstil)، در کشور انگلستان،به همت شاعر هنرمند،ویلیام موریس،و در واکنش به محیط زندگی جدیدی که ماشین‏ها برای انسان ساخته‏اند متولد شد؛و هدف از خلق آن،آفرینش هنری مفید و درعین‏حال زیبا در قالب تلاشی رمانتیک‏ می‏باشد.

"هنر نو " (آرت نوو)، (آرنوو)

با ورود مباحث و پرسش های جدید به قلمرو هنر امر دیگری که اتفاق افتاد ، از هم پاشیدن مرزهای هنری بود ، اگر چه هر یک از هنرها به تنهایی می توانست همچنان پایبند اصول سنت های رایج خود باشد ، هنر دیگر نمی توانست در میان مرز بندی های گذشته به دستاوردهای نوینی برسداز این رو هنرها بر یکدیگر تاثیرات همسانی گذاشتند و امروزه وقتی مکتبی با شیوه ای مورد بررسی قرار می گیرد ، محدود درچهار چوب یک هنر خاص نیست .

مهمترین تاثیرگذاری " هنرنو" در سبک تزئینی مربوط به  طراحی معماری، مبلمان، محصولات خانگی، مد لباس و گرافیک بود که طی دو دهه از حدود سال 1890 به طور فراگیر در سرتاسر اروپا و ایالات متحده رایج شد.

این سبک در آلمان به عنوان "یوگند شتیل" (سبک جوان) و در ایتالیا به عنوان "استیل لیبرتی" (سبک آزاد) شهرت یافت.

 مفهوم آرت نوو

هنرنوین یا "آرت نوو"  بسیار گسترده تر از توصیف آن به عنوان سبکی متشکل از نقوش اندام وار مواج و گیاهی است که از آن مستفاد می شود. در واقع آرت نوو عامل تعیین کننده ای در کنار نهادن رویکرد تاریخ گرایانه سده نوزدهم بود و نقش مهمی در بسط و توسعه مفاهیم اولیه مدرنیسم داشت.

اگرچه ریشه های این سبک بسیار پیچیده است، اما می توان پیوندهای آن را با جنبش هنر و صنایع دستی، هنر پیش از رافائل، و تزئینات سلتی و باسمه های ژاپنی تشخیص داد. اگرچه هنرمندان "آرت نوو" اساسا به عنوان «نقاش هنرمندان» هنرهای زیبا پرورش یافته بودند، اما بسیاری از طراحان پوستر ،خیلی زود قابلیت های لیتوگرافی رنگی را کشف کردند، و از این رو آثار این سبک را در گستره ای وسیع قابل دسترس و همگانی کردند. سبک حروف نگاری نامتقارن و فرم های تزئینی حرف چاپی مربوط به تصاویر آرت نوو که در سرتاسر دهه 1920 رایج بود، و احیاء مجدد آن طی دهه پر اوهام 1960 مشهود است.

طراحان برجسته این سبک عبارت بودند از"ژول شره"، "یوجین گرازیت" و "آلفونس موشا " در پاریس،" اوبری بردسلی"، "والتر کرین" و برادران "بگاراستاف" در انگلستان، "لوئیس رد" و "ویل براولی" در امریکا، "هنری وان دوولد" و" یان تروپ" در بلژیک، "گاستاو کلیمت"، "کولمان موزر" در استرالیا و "پیتر برنس "جوان در آلمان.

هنر نوین در هنرهای تزئینی‏ و تصویرسازی

«اوبری بردسلی» (A.Beardsley) و«موشا» (Macha) ، توانستند هنر نوین را در جهت هنرهای تزئینی‏ و تصویرسازی به کار ببندند.برخلاف‏ سمبولیسم،هنر نوین در تمامی اروپا به موفقیت‏ چشمگیری دست یافت،در آلمان،با اسم«ژوگاند استیل»و از طریق مجله«ژوگاند»که از سال 1896 در مونیخ انتشار یافت.  

آخرین احیاءگران هنر پیش از رافائل‏ (pre-raphaelites) «ادوارد برن جونز» (edward burne-jones) و پس از وی«اوبری‏ بردسلی» (aubrey-beardsley) حرکت‏ سمبولیست اروپا را تأثیر قرار دادند. هر دوی آنها در ایجاد نقاشی های دوره«آبی» (blue period) پیکاسوی جوان سهیم بودند و به خصوص‏ «بردسلی»همه‏جا از«بارسلونا»تا«سن پطرز بورگ»مورد تحسین و پیروی قرار گرفته.حتی‏ آندسته از هنرمندان انگلیسی که تأثیری مستقیم‏ روی دیگران نداشتند بعدها به خاطر خاصیت بارز کارهایشان شناخته شدند.

مسلماً هنر مندانی که به دستاوردهای جدیدی دروادی هنر رسیدند و مباحثی نو را در حیطه کار هنری خویش ارائه کردند ، فلسفه خاصی را مد نظر داشته اند و به مددرسیدن به آن مفاهیم و جهت پاسخ به نا یافته هایشان دست به خلاقیت زدند . هنرمند غربی در خلق آثارش بر مقیاس های طبیعی و نگاه خود تکیه می کرد و تجسم طبیعت گرایانه و مادی اشیاء ، یک ارزش قلمداد می شد.


اگـر و امّـای عا شـقـی


بـیـا بـا مـا صـفـا کـن

آدم ها و دنیا

زاهد مترسانم دگر  ؛ دوزخ ندارد آتشی

 آنان که میسوزند، خود آتش ز دنیا میبرند

پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم !!

پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت :برو درستش کن .

 پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد.پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو از کجا یاد گرفتی؟

پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه.

رفیق فردا

من هر شب خواب می بینم رفیق

خواب فردا را

و فردا

هیچ وقت

شبیه خواب من نیست.



 دختری یا پسر فرقی نمی کنه ...

فقط بدان مدعیان رفاقت بسیارند

 تا پای آزمایش در میان نباشد هر کسی از راه رسیده و نرسیده مدعی عشق است .

 رفاقت را باید با صداقت آزمود و صداقت را می شود از ته نگاه های یک انسان فهمید .

چشمها همه چیز را لو میدهند. حتی عشقی را که در دلت پنهان کرده ای . دوستی یک معامله نیست و این همان حقیقتی است که از یادها رفته است کسانی که از دوستی به سود و زیان آن می اندیشند سودی از دوستی نخواهند برد . دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است .

به یاد رفیق است که دنیایم زیباست ،

با عشق رفیق است که دنیایم برپاست ،

 فردا که زدنیا رفتم روزی این رفیق است ،

 که گوید خاک رفیقم اینجاست

دوستی بالاتر از عشق است

دوستدار تو به سعادت تو می اندیشد حال آنکه عاشق تو به داشتن تو.

سعی کن تا کسی را در دوستی نیازموده ای عاشقش نشوی . ملاک دوستی به رنگ و قد و وزن و ناز و عشوه نیست .

معیار دوستی صداقتی است که دوستت در صندوقچه دلش ذخیره کرده است .

 آنچه باز هم از دوستی و عشق بالاتر است آزادی است .

این آزادی است که پیش از دوستی ارزش دارد .

نباید با دوست داشتن کسی او را از آزاد بودن و آزاد انتخاب کردن محروم کرد .

گاه انسان آن چنان عاشق می شود که به هر وسیله ای که شده است می خواهد محبوبش را مال خودش کند .

 و این بر خلاف اصل آزادی است .

کوه نیستید ، اما صدایتان که می زنم

شعر و شور و عشق به من باز می گردد...

اولویت با آزادی است

 نباید به زور کسی را به دوستی خود واداشت .

شرط دوستی آن است که آزادی دوستت را مقدم بر داشتن او بدانی .

هر گاه آزادی محبوبت را مقدم بر داشتن او دانستی بدان که او مال توست حتی اگر با کس دیگری باشد.

و حرف آخر....

دوستی تملک تو بر کسی یا چیزی نیست . دوستی مثل بوییدن یک سیب است ، بدون آن که به آن گازی بزنی و عشق گاز زدن سیب است ، یعنی که بخواهی آن را مال خود کنی .

وقتی در ایوان دلتنگی هایت می نشینی وقتی که پشت یک پنجره بارانی بی هوا شاعر می شوی... وقتی دیگر کسی برای شنیدن جمله هایت به اندازه لحظه ای فرصت نمی گذارد... کسی هست که می شود به او پناه برد. کسی که شب دلتنگی را با او می توان قسمت کرد.

نگاهت را از سنگفرش های خیس و سرد کوچه های باران زده جدا کن.

تا چه وقت می خواهی یاس هایت را به ساقه گل های گلدان های اتاقت پیوند بزنی؟

تا چه وقت می خواهی در کوره راه هایی که برای خودت ساخته ای قدم برداری؟

می توان از تاریکی ها گذشت  می توان خود را در کوچه های سبز دوباره یافت.

یک نفر هست یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست.

شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن........تنها با او!!!

مَیندیش چقدر حرف در درون توست !!!

بدان بیندیش که چقدر حرف زده ای در این ایام چند از زندگانی ... و هیچ سودی نبردیم از این همه گفت و شنود. پس باز هم اگر نگوییم متضرر نخواهیم گشت.

تا جوانی می اندیشی

 اگر کسی را نیابی برای همدلی و واگویی حرف های درونت خواهی مرد، از درون خواهی پوسید و جهان می میرد اگر حرف هایت را نگویی.

اما باز بدان جا خواهی رسید که دیگر حرفی نداری!

 و نه اندیشه ای !

 و نه پای رفتن و نه جرات ماندن

پس بکوش تا بدان زمان نرسیده ای از هم اکنون بی این افکار بِزی و دیگر هیچ.

و خواهی دید، گفتن و نگفتنشان تفاوتی نخواهد کرد !

پس می توانی بنویسی و بخوانی و به خودت گوش فرادهی بدان چه می اندیشی و می نگاری، بارها و بارها و در نهایت می بینی چه حرف هایی بیهوده ای و پارۀ شان کن  تا فراموششان کنی و آسوده زندگی کوتاه را ادامه دهی...

شاد باش و شادی کن و شاد زندگی کن با تمام غم های همه حقیر

خودخواه کیست ؟

تا آن زمان که بدست آوردن منافع تو به دیگران آسیب نرساند خودخواهی و برای خود خواستن خوب است مگر آن که  القای نظر به دیگران، مایه رنج وعذاب آن ها گردد ..

زآتــش پنـهان عشـق، هـر کـه شـد افروخته

دود  نـخیـزد  از او،  چــون نفـس  سوخـتـه

دلبر بی خشم و کین گلبن بی رنگ و بوست

دلکـش پــروانــه نـیســت ، شمـع نیـفروخـته

مـایـه آرمِ دلْ ، چشـم هـوس بـســتن  اسـت

از تپـش آســوده اســت، بــازنــظر دوخـتـه

آمــد  و آورد  بـاز ، از سـرکـویـش  کـلـیـم

بــال  و پـــر ریــخته، جــان ودل ســوخـته