مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

ورود بازماندگان واقعه کربلا به شام

اول صفر ورود اسرای کربلا به شام


#ادبیات و فرهنگ عاشورایی / واقعه عاشورا / اول صفر / ورود اهل البیت محاصره شده  کربلا به شام


عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آن‌ها را به سوی شام صادر کرد. طبری می‌نویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان حسین(ع) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(ع) نهادند. سپس آن‌ها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند».

در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین(ع) و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد» 

کاروان اسرا هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور کردند و در بسیارى از این مناطق مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسین(ع) و اسارت خانواده آن حضرت سوگوارى و قاتلان آن حضرت را لعنت می کردند.

اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسیران و سرهاى شهیدان واقعه کربلا وارد دمشق، مقر حکومت یزید بن ‏معاویه شدند.

سید بن طاوس در مورد این واقعه می‌نویسد:«وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه‌ای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محل‌ها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزه‌ها زدند و در میان محمل‌‌ها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند».  به نظر حسن بن علی الطبری ، اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونه‌ای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانه‌هایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. مردم میان هم موج می‌زدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند.

شیخ عباس قمی می‌نویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله کان مسجد (محلی که توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(ع) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌ای. گفت: آری فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی» «بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمی‌خواهم»؟

گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم ... سپس حضرت فرمود: این آیه را خوانده‌ای:  «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» «خداوند می‌خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟

گفت: بله خوانده‌ام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری می‌جویم». 

بدون شک همین برخوردها و روشنگری‌ها و سخنرانی‌های امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آن‌ها را از کرده خویش پشیمان ساخت. 

ابن اعثم می‌نویسد: «سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد(ع) و مغدرات اهل بیت نزد یزید بردند. ­آن­ لعین­ اشاره ­کرد سر امام حسین(ع) را در­ طشتی ­زرین ­نهادند. ­سپس ازفرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آن‌ها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند». 

 وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد و یزید ناچار شد به جرم و جنایت خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه اعتراف کرده، از امام زین‏العابدین(ع) عذرخواهى و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره عودت دهد.

مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسین(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(س) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد(ع) در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود. این افشاگریها و مبارزه‏هاى پنهان و آشکار اهل‏بیت در حالت اسیرى، یزید را نزد مسلمانان بى‏مقدار و بى‏اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین(ع) تغییر داد.

منبع: تکیه ملحی


 

 


‏ معنا و مفاهیم نام ، لقب و کنیه ماه بنی هاشم ‏


 

فرهنگ و ادبیات عاشورایی/ عالی ترین مقام واقعه عاشورا / عباس بن علی


عباس ، عباس حماسه

درطریقت یاران

وحسین، حسین

آزادگی

ایمان

وعشق ......

 

 

خاندان حضرت عباس (ع)

در سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.

چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.

ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).


فاضل مردی .... چون ابوفاضل ؛  عباس بن علی علیه السلام

 در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان نوشته  است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.

"عباس"  فرزند امیرالمؤمنین" علی"  علیهم السلام  (عباس بن علی بن ابی‌طالب)  که به " ابوالفضل " مشهور  است ،  برایش کنیه و القاب زیادی به دلیل ویژگی های اخلاقی و تربیتی اش ذکر شده که به ده ها مورد آن همراه با معانی پرداخته خواهد شد.

حضرت عباس، نزد شیعیان از عالی ‏مقام‏‌ترین امامزادگان به شمار می‌آید. شیعیان روز تاسوعا (نهم محرّم) را به او اختصاص داده، از فضایل و محاسن آن حضرت سخن می‌گویند و برایش عزاداری می‌کنند. در برخی منابع شیعی کرامات بسیاری به او نسبت داده‌اند.

شیعیان، او را مظهر ادب، شجاعت، سخاوت و پیروی از امام معصوم(ع)می‌‏دانند. از القاب حضرت عباس، قمر بنی‏ هاشم است که نظر به زیبایی ظاهری آن حضرت دارد. وی در کربلا، پرچمدار و سقّای سپاه برادرش، حسین بن علی (ع) بود و از این رو، در بین شیعیان به سقای دشت کربلا نیز معروف است.

در واقعه کربلا، حضرت عباس یک بار در هفتم محرم موفق به آورن آب برای خانواده و یاران امام حسین (ع) شد. در روز عاشورا هم برای همین کار به سمت فرات رفت؛ اما در بازگشت، مشک آبش را با تیر زدند و دستانش را قطع کردند و او به شهادت رساندند.


نام ، القاب  و کنیه عباس بن علی


معنا و مفهوم "کنیه" : در فرهنگ عربی به نام هایی می گویند که پیشوند "اَب" در مردان، و "اُمّ" در زنان داشته باشد.‏

سنت انتخاب چنین نامی برای افراد در میان قبایل عرب، گونه ای بزرگداشت و تجلیل فرد است و در اسلام نیز توجه زیادی به آن ‏‏شده است.‏غزالی می نویسد: "رسول خدا(ص) اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آوردن دلهایشان با کنیه صدا می زد ‏و برای ‏افراد بی کنیه، کنیه ای انتخاب می فرمود و سپس آنها را بدان می خواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را با آن می ‏خواندند. ‏حتی آن حضرت برای افرادی که فرزندی نداشتند تا کنیه ای داشته باشند، کنیه ای می نهاد. پیامبر اکرم(ص) رسم داشت ‏حتی ‏برای کودکان نیز کنیه برمی گزید تا دل کودکان را به دست آورد".‏

 

 معنا و مفهوم "لقب" )لَ قَ) [ ع . ] (اِ.) : 1 - بَر نام ، اسمی غیر از اسم اصلی که شخص به آن شهرت پیدا می کند. 2 - نامی که دلالت بر مدح یا ‏ذم شخص کند. ج . القاب .

 

نام :عباس بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام ،

کنیه :  «ابوالفضل‏»  یا « ابوفاضل » مشهورترین کنیه حضرت عباس است. گفته‌اند وجه نسبت این کنیه به آن حضرت، فضایل اخلاقی نیک ایشان بوده است.  «ابوالقاسم‏» کنیه‌ای دیگر حضرت عباس است که از زیارت اربعین، برگرفته شده است .  آنجا که جابر انصاری خطاب به وی می‌گوید: "السلام علیک یا اباالقاسم، السلام علیک یا عباس بن‏ علی؛ سلام بر تو، ‌ای پدر قاسم؛ سلام بر تو، ‌ای عباس بن‏ علی."

 القاب :از معروفترین لقب هایش می توان به : قمر بنی هاشم،  سقّاء، علمدار، العبد الصالح، المواسی الصابر،المحتسب. صاحب لوا، اخا الحسین، ، ابوالقِربه، عبدصالح، باب الحوائج ، اشاره کرد. یا : به عناوینی که بر اثر بروز ویژگی هایی در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگی شان باشد، لقب می گویند.


معانی نام و القاب

"عباس" ؛  در لغت، به معنای شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند، است؛ در اصطلاح عرب نیز از ماده عَبَسَ به معنای "در هم کشیدن بشره و گرفتگی صورت" گرفته شده است.

برخی عباس ، را به معنای شیری گرفته اند که دیگر شیرها از او می گریزند و برخی دیگر، آن را به "الاسد الغضبان" یعنی شیر خشمگین ترجمه کرده اند. از آنجا که امام علی(ع) از شجاعت و شکوه ایستادگی و پایمردی حضرت عباس(ع) در پیکار با دشمنان حقیقت، آگاهی کامل داشت، او را عباس نامید.

"ابوالفضل"؛ در منابع بسیاری، کنیه آن حضرت را ابوالفضل برشمرده اند که در بین کنیه های ایشان، ابوالفضل، ابوفاضل و ابوالفضائل مشهورترین است؛ امّا موارد دیگر، یا غیرمشهور هستند و یا اینکه پس از واقعه کربلا، او را بدان خوانده اند.

ابوالقِربَه: در لغت عرب، "قِربَه" به معنای "مشک آب" است. ایشان را به دلیل آبرسانی در کربلا، اینگونه نامیده اند.در بسیاری از منابع تاریخی و رجالی نیز ابوالقربه را برای حضرت ذکر کرده اند.

ابوالقاسم: کنیه ای غیرمشهور برای حضرت است؛ اگر چه برخی نوشته اند آن جناب، فرزندی به نام قاسم داشت که در کربلا به شهادت رسید.

ابوالفَرجَه: در لغت عرب "فرجه"، "گشایش در سختی و برطرف شدن اندوه" معنا شده است. برخی آن را برای حضرت برشمرده اند که بیشتر به لقبی در قالب کنیه می ماند. دلیل آن هم برطرف کردن اندوه و گشایش در سختیها در نتیجه توسل به اوست.

معانی القاب حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع) القاب بسیاری دارد؛ برای ایشان بیش از بیست لقب مشهور برشمرده اند که به معروف ترین آنها اشاره می شود.

قمر بنی هاشم: حضرت عباس(ع) از جمال و زیبایی ویژه ای برخوردار بود؛ به گونه ای که سیمای دلربای او جلب توجه می کرد و چهره اش مانند ماه تمام، تابناک بود؛ چون از دودمان هاشم، جدّ پیامبر(ص) بود، او را "ماه فرزندان هاشم" می خواندند. قمر بنی هاشم لقبی مشهور برای این حضرت به شمار می رود و بسیاری از منابع آن را آورده اند.

گفتنی است این لقب را امام حسین(ع) نیز به عباس می گفتند، از جمله هنگام عزیمت به سوی مکه وقتی همه خاندان عصمت و طهارت سوار بر محمل شدند، امام حسین ندا داد: "برادرم، سردار سپاهم و قمربنی هاشم(ع) کجاست؟

عباس هم پاسخش داد: لبیک، لبیک یا سیدی!"؛

 این لقب را به خاطر زیبایی و چهره دلارای حضرت ابوالفضل(ع) به او داده اند.

سقّا: سقّا از مشهورترین لقبهای ایشان است و پس از واقعه کربلا بدان متصف شد.

در کربلا، آبرسانی به خیمه ها و حرم سیدالشهدا(ع) بر عهده حضرت ابوالفضل(ع) بود، به همین خاطر او را سقای دشت کربلا نام داده اند. سردابی که اطراف حرم حضرت عباس(ع) را سال هااست در بر گرفته و آب به رسم ادب و احترام به سقایی آن حضرت که بلندترین تعابیر عرشی را داشت، نه کم می شود و نه زیاد.

یکی از بی رحمانه ترین حربه های جنگی دشمن در واقعه کربلا، بستن آب بر لشکر امام حسین(ع) بود که از روز هفتم ماه محرم آغاز شد؛ امّا حضرت عباس(ع) به همراه برخی دیگر از افراد بنی هاشم، به فرات حمله می برد و آب می آورد.

وی این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت عبد المطلب، هاشم، عبد مناف و قُصَّی نیز چنین لقبی داشتند. حضرت ابوطالب(ع) و عباس(ع) عموی پیامبر نیز به چنین ویژگی پسندیده ای مشهور بودند.

سقّایی یکی از منصب های حضرت عباس(ع) در واقعه عاشورا بود. اصل آبرسانی به تشنگان در تعالیم دینی بسیار پسندیده است. امام صادق(ع) فرموده است: "هرکه در جایی که آب هست مردم را سیراب کند، گویی برده ای را آزاد کرده است و هر که آب دهد در جایی که آب نیست گویی کسی را زنده ساخته است و کسی که یک نفر را زنده کند، گویا به همه مردم حیات بخشیده است".

آب را گِل نکُنید


 شاید از دور علمدارِ حسین / مشکِ طفلان بر دوش / زخم و خون بر اندام

می رِسَد تا که از این آب روان / پُر کُنَد مشکِ تهی / بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم

تا علی اصغرِ  بی شیرِ رباب / نَفَسَش تازه شَوَد / و بخوابد آرام


آب را گِل نکُنید

 

که عزیزانِ حسین / همگی خیره به راهند که ساقی آید / و به انگشتِ کَرَم

گره کورِ عطش بگشاید


آب را گِل نکُنید


که همین مشک برایش کافیست / تا به پایان برساند عطش تشنه لبان

و سرافراز دوباره به حرم برگردد / نه سراسیمه رَوَد / نه هراسان و شتابان و  دوان


آب را گِل نکنید


چشم یک ایل به مشکیست که پر می گردد / از همین آب ، همین رود فرات

چه بدن ها در خون / چه نفس ها محبوس / کاش ساقی ببرد راه به کانون نجات


آب را گل نکنید


که در این نزدیکی / عابدی تشنه لب و بیمارست

در تب و گریه اسیر / عمه اش این دو ، سه شب / تاسحر بیدارست


آب را گِل نکُنید


که از این رود پر از آب ،  روا نیست شما / جرعه در جرعه بنوشید ولی

تشنگی چنگ زند روی لب / نونهالان حسین بن علی / که بُوَد مهریه ی مادرشان

نه همین آب  / که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست / مهر زهرای بتولست.


از اینست که من می گویم:

آب را گل نکنید

آب را گل نکنید . . .

شاعر: یاسر قربانی

 

 

باب الحوائج: حضرت عباس(ع) در دوران زندگانی امام حسن مجتبی(ع) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان می پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین(ع) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آنجا که هرگاه نیازمندی نزد این دو امام همام می آمد، حضرت عباس(ع) امام حسین(ع) هر مشکلی را با برادرش در میان می گذاشت و از او می خواست که آن را برطرف کند.

این مسئله سبب شد تا ایشان را "باب الحوائج" یعنی "برآورنده نیازها" بخوانند، گویا این لقب بعدها نیز در نتیجه توسل های مردم و کرامتهای آن حضرت به ایشان داده شده است.

باب الحسین(ع): شدت دلبستگی حضرت عباس(ع) به برادر بزرگتر خود، امام حسین(ع) تا آنجا بود که همواره خود را خدمتگزار وی می دانست و برای اجرای فرمانهای ایشان، همیشه پیشقدم بود.

رسول خدا(ص) فرمود: "من شهر دانش هستم و علی دروازه ورود به آن است، پس هر کس خواهان ورود به شهر دانش است، باید نخست سراغ در آن را بگیرد". حضرت عباس(ع) نیز درب ورود به شهر حسینی است.

کَبْش الکتیبه: اصطلاحی نظامی است که در جنگها به کار می رفته است. این عنوان، به رزمنده شجاعی اتلاق می شده است که تمام صفات شجاعت و نام آوری در او جمع بوده و در پیشانی لشکر به جنگ با دشمن می پرداخته است.

حامی الظُّعَینه: در لغت عرب، "ظعینه" از ریشه "ظَعَن" به معنای "کوچ کرد" گرفته شده و به معنای "زن هودج نشین" است.

این لقب از جمله القابی است که پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شد و به معنای "پشتیبان زنان هودج نشین" است؛ چرا که دلگرمی زنان اهل حرم به بازوی توانای او بود. چه بسا پشتیبانی و حمایت از زنان بی دفاع، خود بخش بزرگی از دفاع است و وجود او در بین لشکر، قوت قلبی برای همه به شمار می آمد.


القاب حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏ هاشم : بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

2. باب الحوائج : کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏ سازد.

3. طیار : بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهید : شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است.

5.سقا : دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

6. عبد صالح : لقبى که حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد: السلام علیک ایها العبد الصالح. سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار صاحب لواء یا سپه سالار:  لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار : یادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.


پنجه ی زجر واشد ای عبّاس ...

 

از سر اسب تا زمین خوردی

 

تا تو ای با وفا زمین خوردی،

 

خاطر دخترم مشوّش شد

 

چِقَدَر بی هوا زمین خوردی

 

ای برادر تو که یل جنگی

 

مانده ام پس چرا زمین خوردی

 

مثل ایّام رفتن مادر

 

مثل شیر خدا زمین خوردی

 

لشگری بود و لشگر من تو

 

تک یل کربلا زمین خوردی

 

چه کشیدی برادرم وقتی

 

روی این تیرها زمین خوردی

 

علمت روی خاک افتاده

 

ای علمدار ما زمین خوردی

 

پنجه ی زجر واشد ای عبّاس

 

از سر اسب تا زمین خوردی ...

 

شاعر: وحید محمدی

 

 القابی چون : ابوقربه (صاحب مشک)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شکیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاش ها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران)  . لقب های برازنده دیگری از جمله :

شهید/  عبد ‏صالح /  "مستجار" یعنی پشت و پناه /  "فادی" یعنی فداکار /  "ضَیغَم" یعنی شیر  / "مؤثر" یعنی ایثارگر /  "ظَهر الولایه" یعنی پشتیبان ‏ولایت /  طیّار /  اکبر /  "مواسی" یعنی ایثارکننده، /  "واقی" یعنی پاسدار /  "ساعی" یعنی تلاشگر / "صدّیق" یعنی راست گفتار و درست ‏کردار / "اطلس" یعنی چابک و شجاع / "حامل اللّوا" به معنی پرچمدار  / صابر /  مجاهد  / "حامی" و" ناصر" .. از القاب بیان شده  و مشهورترین لقب های حضرت عباس(ع) به شمار می رود.

عباس بن علی ؛ در نگاه امامان معصوم  

امام سجاد علیه السلا؛

 عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: خداىْ عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند؛ همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد.عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.

امام صادق علیه السلام

 در وصف عبّاس می‌فرماید: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْأیمانِ، جاهَدَ مَعَ أَبی‌ عَبْدِاللَّهِ علیه السلام وَأَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا» .

عموی ما عباس علیه السلام دیده‌ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین علیه السلام جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به شهادت رسید.

امام زمان (عج)

سلام بر ابوالفضل العباس، پسر امیرمؤمنان (ع)، آن که جان خود را نثار برادرش کرد، دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد و فدای برادرش شد. او که نگهبان بود و بسیار کوشید تا آب را به لب تشنگان حرم برساند و دو دستش در جهاد فی سبیل الله قطع شد. خداوند قاتلان او یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی را از رحمت خود دور سازد.

معرفی  قمربنی هاشم

عباس علیه السلام ،  برادر امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام  اند و در روز چهارم ماه شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سال ۶۱ هجری به شهادت رسید. بارگاه حضرت ابوالفضل در کنار نهر علقمه جدا از دیگر شهیدان است و صحن و سرای آن حضرت مزار عاشقان و شیفتگان می‌باشد.

وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) شهید شد، عباس 14ساله بود و در کربلا 34  سال ،هنگام شهادتش داشت. از این مدت چهارده سال با پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و نُه سال با برادرش امام مجتبی علیه السلام و یازده سال با امام حسین علیه السلام زیست.

مادر؛ ام البنین

مادرش فاطمه دختر حزام  از نسل بنی‌ کلاب، مکنّی به ام ‌البنین می‌باشد که پس از شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام به پیشنهاد عقیل امیرالمؤمنین علیه السلام او را به همسری برگزید، چرا که آن حضرت از عقیل خواستار همسری از تبار دلاوران نام‌آور شد تا فرزندی دلیر و شجاع برای او آورد و عقیل ام‌ البنین را به آن حضرت پیشنهاد نمود.ثمره این ازدواج چهار فرزند به نام ‌های عباس، عبداللَّه، جعفر و عثمان بود.

دوران زندگی

از دوران کودکیش نقل و گفتار زیادی بیان نشده است .اما نقل مشهور آن است که آن حضرت  در روزهای کودکی عباس، پدر و برادرانش، حسن و حسین در کنار وی بودند و عباس از دانش و بینش ایشان بهره می‌‏برد. حضرت علی (ع) درباره تکامل و پویایی فرزندش فرمود: ان ولدی العباس زق العلم زقا؛:  " همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا می‌گیرد، از من معارف فرا گرفت."

 باز نقل است : در آغازین روزهایی که الفاظ بر زبان وی جاری شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک.

عباس گفت: یک

حضرت ادامه داد: بگو دو

عباس خودداری کرد و گفت: شرم می‌کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ‏ام، دو بگویم.

آن‌گاه که علی(ع) با نگاه امامتی‏ خود آینده عباس را نظاره می‌کرد، غم بر چهره حضرت می‌نشست و چون همسرش از علت گریه می‌‏پرسید، پاسخ می‌داد: دستان عباس در راه یاری حسین(ع) قطع خواهد شد. آنگاه از مقام و عظمت فرزندش چنین خبرمی ‏داد:

پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا همانند عمویش جعفر بن ابی طالب در بهشت پرواز کند.

ایام نوجوانی و جوانی

حضرت علی(ع) با توجه و عنایت خاص، عباس را به آداب و اخلاق اسلامی آشنا ساخت و او را بر اساس آموزه‌های اسلامی تربیت کرد. فرزند علی(ع) در مدت ١٤ سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه ودرهمه حال در کنار او حضور داشت  و در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏ای از وی جدا نشد. آنگاه که در سال‏٣٧ هجری قمری جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه ‏ای جاوید آفرید.

پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین (ع) عده زیادی را مأمور نگهبانی از آب راه فرات نمود و «ابوالاعور اسلمی» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین (ع) وقتی به صفین می‌‏رسند، آب را به روی خود بسته می‌‏بینند. تشنگی بیش از حد سپاه، امام علی (ع) را بر آن می‌دارد تا عده ‏ای را به فرماندهی صعصعة بن صوحان و شبث بن ربعی برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله می‌‏کنند و آب می‌‏آورند. در این یورش امام حسین (ع) و اباالفضل العباس (ع) نیز شرکت داشتند.

جنگاوری در صفین

در گرماگرم نبرد صفین، جوانی از سپاه اسلام جدا شد که نقابی بر چهره داشت. سنّش را حدود سیزده سال تخمین زده‌اند. مقابل لشکر معاویه آمد و مبارز طلبید. معاویه به ابوشعثاء که جنگجویی قوی در لشکرش بود، دستور داد تا با وی مبارزه کند. ابو شعثاء پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر می‌‏دانند [اما تو می‌خواهی مرا به جنگ نوجوانی بفرستی؟] آن‏گاه به یکی از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود.

پس از لحظاتی نبرد، عباس (ع) او را در خون خود غلطاند. ابو شعثاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون می‌‏غلطد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییری ننمود تا جایی که همگی فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او می‌‏فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگی آنان را به هلاکت می‌‏رساند.

در پایان ابو شعثاء به جنگ با او شتافت، اما حضرت او را نیز به هلاکت رساند، به‌گونه‌‏ای که دیگر کسی جرأت بر مبارزه با او به خود نمی‌‏داد و تعجب و شگفتی اصحاب امیرالمؤمنین (ع) نیز برانگیخته شده بود. هنگامی که به لشکرگاه خود بازگشت، امام علی (ع) نقاب از چهره فرزندش برداشت و غبار از چهره او سترد...

در گزارش دیگری خوارزمی گوید که در جنگ صفین آن‌گاه که کریب به جنگ با امام علی علیه السلام آمد، حضرت لباس فرزندش عباس علیه السلام را که مردی کامل بود، به تن کرد و به جنگ با او بیرون شد.

حضرت عباس علیه السلام دارای دو فرزند به نام‌های فضل و عبیداللَّه از لبابه دختر عبیداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب بود؛ و نسل آن بزرگوار از طریق عبیداللَّه امتداد یافت.


 شهادت عباس بن علی ؛ در زیارت ناحیه

 در این زیارتنامه از وی چنین یاد شده است: السَّلامُ عَلی أبی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ، أَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ، الْفادی‌ لَهُ الواقی‌ السَّاعی‌ إِلَیْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ یَداه- لَعَنَ اللَّهِ قاتِلَیهُ یَزیدَ بْنَ الرُّقادِ الجُهَنىّ، وَحَکیمِ بْنِ الطُّفَیلِ الطَّائی‌.

 ترجمه : سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام؛ آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید. خدای لعنت کند کشندگان او یزید بن رقاد جهنی و حکیم بن طفیل طائی را.


دو دستت را ببر با خود ! نگاه خسته ات را هم !

مهیا کن برای تیر نامردان هدف ها را

میان تیغ ها و نیزه ها جشنی شده بر پا

به گوش بادها پیچانده ضرب آهنگ دف ها را

همیشه رو به ساحل می برند امواج سر گردان

برای دیدن لب های بی تابت صدف ها را  ‏....(حسنا محمدزاده)‏

 

درباره نحوه و بیان شهادت عباس بن علی


ابن‌ شهرآشوب درباره شهادت آن بزرگوار گفته است: عباس سقّا، قمر بنی‌ هاشم و پرچم‌دار امام حسین علیه السلام که از دیگر برادران -مادری‌- خود بزرگ‌تر بود، جهت تهیه آب بیرون شد. دشمن بر او حمله کرد و او نیز بر آنان حمله نمود و چنین رجز خواند:

لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا • حَتَّی اواری‌ فی‌ الْمَصالِیتِ لِقا

نَفْسی‌ لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا • إنّی‌ أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقی‌

از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ مایه کمال است تا آن‌که پیکرم همانند پیکر دلیرمردان در خاک نهان شود.

جانم فدای جان پاک مصطفی، من عبّاسم و سقّا لقب دارم. و هرگز روز ستیز با دشمن ترس و هراسی ندارم.

آن‌گاه حمله برد و دشمن را تار و مار کرد. زید بن ورقاء جهنی پشت درختی در کمین وی ایستاد و با یاری حکیم بن طفیل سُنْبُسی‌ ضربتی بر دست راست وی فرود آورد.

عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند:

وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یَمینی • إنّی‌ أُحامِی أبَداً عَنْ دینی‌

وَعَنْ إمامٍ صادِقِ الْیَقینِ • نَجْلِ النَّبىِّ الْطَّاهِرِ الأَمینِ‌

به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پاک و امین است حمایت می‌کنم!

پس جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد. در این هنگام حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی در کمین وی بود ضربتی -دیگر- بر دست چپ او فرود آورد و عباس علیه السلام چنین رجز خواند:

یا نَفْسِ لا تَخْشی‌ مِنَ الْکُفَّارِ • وَأَبْشِری‌ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ

مَعَ الْنَّبی‌ السَّیِّد الْمُختار • قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِم یِساری‌

فَأصْلِهِمْ یا ربِّ حَرِّ النَّارِ

ای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ؛ و همنشینی با پیامبر اکرم بشارت باد، اینان به ستم دست چپم را بریدند؛ پروردگارا ایشان را به آتش شرربار دوزخ درافکن!

سپس آن ملعون با عمود آهنین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و او را به شهادت رساند.

زمینگیر

 

نقاش اسب را که زمینگیر می کشد

یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد

 

بی آب، مشک را و علم را بدون دست / یا چشم را حوالی یک تیر می کشد

از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر / کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد

 

 

موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟

احساس می کنم کمرم تیر می کشد...‏

 

باید که خون گریست زمین ناله می کند / یک دشت را برای تو پُر لاله می کند

پیشانی ات نگاه مرا خیره می کند / آبی آسمان مرا تیره می کند

 

با مشک روی دوش به ما فکر می کنی

با دست و سر به دین خدا فکر می کنی

 

یا فکر می کنی که حسین است و بعد از آن / تنها، علی میان حنین است  و بعد از آن

این شام آخر است و صلیب است و بعد از آن / صد خنجر است و حنجر سیب است و بعد از آن

         

باید که خون گریست زمین ناله می کند

یک دشت را برای تو پُر لاله می کند

 

رفتی عمو که خیمه ی مان بی عمود شد / رفتی قیام عمه، عمو جان، قعود شد

دشمن چه کرد بعد تو، خط و نشان کشید / رفتی عمو که گونه ی خیسم کبود شد

 

مردی که ترس نام تو را داشت، بعد تو

مردی که گوشواره ی ما را ربود شد

 

در قلب خسته خون تو جریان گرفته است / آغاز قصه رنگ ز پایان گرفته است

 

باید که خون گریست زمین ناله می کند

یک دشت را برای تو پُر لاله کی کند...(  امیر تیموری)

 

پدر شهیدان ؛ از جنس قمر بنى هاشم(ع)

محمد و عبد الله از جمله فرزندان قمر بنى هاشم (ع) هستند ، که به گفته مورخان در کربلا به شهادت رسیده اند.

 گویند: حضرت ابوالفضل(ع) در میان فرزندان خویش علاقه بسیار زیادی به محمد داشته ، به حدى که آن پسر را از خود جدا نمى کرده است ، در عین حال پس از شهادت برادران ، شمشیر به کمر محمد بست و اذن جنگ براى او حاصل نمود و فرمود : اى نور دیده از محنت آباد جهان ، به سوى خرم آباد جنان ، هسپار شو که ساعتى نمى گذرد که به تو ملحق خواهم  شد.

محمد دست عموى خویش ، حسین بن على بن ابى طالب (ع) را بوسید و با عمه ها وداع کرد و به میدان شتافت. جنگ او در کتب مقاتل دیده نمى شود. ولى در ابن شهر آشوب و دیگران ، محمدبن عباس (ع) را در شمار شهداى کربلا آورده اند. قاتل وى نیز عنصرى تبهکار سنگدل(لعنه الله علیه) از طایفه بنى دارم است ، که داغ او را به دل پدرش قمر بنى هاشم (ع) گذارد. شهادت این پسر چهارده یا پانزده ساله ، پدرش را سخت آزرده خاطر کرد .


 آداب زیارت حضرت عباس بن على بن ابیطالب علیه السّلام


السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِیُّونَ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاکَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ وَ أَکْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَیْعَتِهِ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلاةَ أَمْرِهِ،


سلام بر تو اى بنده شایسته فرمانبر خدا و رسول خدا،و امیر مؤمنان و حسن‏ و حسین(درود خدا بر آنان باد)،سلام و رحمت خدا و برکات و مغفرت‏ و رضوانش بر تو بر روان و تن تو،شهادت مى‏دهم و خدا را شاهد مى‏گیرم،که تو به همان مسیرى رفتى که‏ اهل بدر رفتند،و در آن راه از دنیا گذشتند،آن مجاهدان در راه خدا،و خیرخواهان براى خدا،در مبارزه با دشمنان خدا،و تلاش‏گران در یارى اولیایش،آن دفاع‏کنندگان از عاشقانش،خدا پاداشت دهد،به برترین و بیشترین،و کامل‏ترین‏ پاداش،و وفاکننده‏ترین پاداش،یکى از آنان‏که به بیعت او وفا کرد،و دعوتش را.


لینک به :  زیارت حضرت عباس علیه السلام  +متن و ترجمه + صوتی با صدای استاد حسین انصاریان 


   

وقایع بعد از واقعه عاشورا ؛از کربلا تا مدینه


یکی از بزرگترین فجایع بشری در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمین کربلا توسط امویان به وقوع پیوست هنوز نیم قرنی از رحلت پیامبر اسلام سپری نشده بود که فرزند دختر آن بزرگوار را امت خودش به دستور کسی که جانشین ظاهری آن حضرت بود به شهادت رساندند و فجایع عظیم دیگری از جمله بریدن سر کشته‌ها و غارت اموال و به اسارت گرفتن اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  مبادرت ورزیدند.

وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  از کربلا تا مدینه برای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آن است که بتوان آنها را در پاسخ یک سؤال و بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکرده‌اند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته.

 حال در پاسخ این پرسش که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بعد از واقعه عاشورا، باید به اجمال اشاره شود؛

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می‌ربودند.

دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

بعد از این اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن می‌گفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیه‌السلام ـ  بگذرانید. چون اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  نگاهشان به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.

 بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینة حسین ـ علیه‌السلام ـ  بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیه‌السلام ـ  را با سمّ اسبان لگدکوب کردند.

و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.

 سپس کشته‌های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  دفن شدند.

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اند.

کوچ از کربلا به سوی کوفه

عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ می‌دهند.

 در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب دختر فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید... و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.

گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می‌خواست اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.

بعد از این که روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند.

خطبه های افشاکننده در کوفه

ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود. ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز - یا چند روز بنا به روایتی -  سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد  و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌کردند.

نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند. واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شهر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است. وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».

 در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.

 گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند .

اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند.

خطیبی جاهل بر منبر رسول خدا

در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.

از جمله وقایعی که برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  است . از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم.

بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ  شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ  یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ  را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  را با مقداری پول پس داد و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ  را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.

 گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.

باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمی‌شد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود و لذا به این خاطر از پرسشگر از اینکه نتوانستیم تاریخ دقیق را یافته و ذکر کنیم عذرخواهی می‌کنیم.

برای مطالعه بیشتر می‌توان به منابع زیر مراجعه کرد:

1. کتاب الارشاد از شیخ مفید(ص).

2. حیاة الامام الحسین بن علی(ع) باقر شریف قرشی.

3. ریا حسین الشریعة، ذبیح‌الله محلاتی.

4. زندگانی ابا عبدالله الحسین، عمادزاده.

پی‌نوشت‌:

برای  دستیابی  به ماخذ به پایگاه  اندیشه قم  به عنوان منبع این مقاله مراجعه شود