مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

ستوده ؛ در گذرگاه جغرافیای طبیعی ایران ‏


 فرهنگ / مشاهیر / زندگی‌نامۀ منوچهر ستوده/ از آستارا تا استرآباد

در آستانه ۱۰۰ سالگی از منوچهر ستوده گفتن  ، نه‌تنها در کمیت، که در کیفیت هم کم‌نظیر است و قابل تامل. یک قرن زندگی که به جرات می‌توان ادعا کرد دو سوم آن در سفر از اینجا به آنجا گذشته است؛ یک قرن زندگی که در آن جغرافیای طبیعی ایران بنیانگذاری شده است و ایرانیان نخستین بار با این مفهوم آشنا شده‌اند؛ یک قرن زندگی که که در آن کتاب‌هایی به سبک  اثر  و نه رونوشت‌شده به نسل کتابخوان و پژوهشگر ایران امروز تحویل شده است. یک قرن زندگی که در آن روی آداب و رسوم و سنت‌های ایرانیان کار شده است و نمونه‌های بدیعی از آن‌ها به نسل جدید معرفی شده‌است؛ یک قرن زندگی که به عکاسی و پژوهش در زبان‌ها و گویش‌های اقوام ایرانی اختصاص یافته است و در یک جمله، یک قرن زندگی که به «زندگی» به مفهوم واقعی آن گذشته است.

 دکتر منوچهر ستوده یک الگوی تمام‌عیار برای همه‌ی آنانی است که دل در گرو میهن و تعمیق پژوهش‌های ایران‌شناسانه را تمنا دارند. منوچهر ستوده محقق و پژوهنده صاحب سبک است که همواره تا  در آستانه ۱۰۰ سالگی از پژوهش و کاوش در ابعاد مختلف زندگی «ایرانی» دست نکشیده و به دنبال اتمام پروژه نیمه‌تمامش است؛ پروژه نیمه‌تمامی که جلوه‌گر واقعی آن گزاره معروف است که می‌گوید: "هر چه بیش‌تر دانستم، بیش‌تر دانستم که هیچ نمی‌دانم."

28 تیرماه امسال بود که بزرگداشت یکصدمین زادروز استاد منوچهر ستوده در ساختمان کانون زبان فارسی که از موقوفات افشار است، برگزار شد.منوچهر ستوده، پژوهشگر ایران شناس، در سال 1292 و در محله سرچشمه عودلاجان به دنیا آمد. هرچند خانواده او اصالتاً اهل روستای یاسل از توابع نور مازندران بودند و با دکتر غلامحسین صدیقی نیز خویشی نزدیک داشت. دبستانش را در مدسه امریکایی و دبیرستانش را در البرز گذراند تا اینکه در 1313 وارد دانشسرای عالی شد. در 1317 لیسانس ادبیاتش را گرفت و سپس وارد نظام وظیفه شد. پس از پایان خدمت، مدتی در راه آهن قم-بندرعباس مشغول بود، مدتی در لوازم التحریر فروشی خودش در خیابان قوام و مدتی هم به عنوان معلم در استان گیلان. نخستین کتابش با نام «فرهنگ گیلکی» رهاورد همین حضورش در استان گیلان بود که البته در سال 1332 منتشر شد. در 1329 دکترایش را زیر نظر بدیع الزمان فروزانفر، در زمینه "قلاع اسماعیلیه در رشته کوههای البرز" دفاع کرد. مدتی مسئول نسخ خطی در دانشگاه تهران بود و از 1337 تدریس جغرافیای تاریخی اسلامی را در دانشکده الهیات آغاز کرد. نهایتاً چند ماه پیش از انقلاب، با درجه استادی از دانشگاه تهران بازنشسته شد.

  ورق های تاریخ از زندگی  استاد تاریخ

منوچهر ستوده ؛ متولد  بیست و هشتم تیر ماه ۱۲۹۲ - تهران .

محصل و کتابدار دبیرستان البرز در هنگام تحصیل .

ورود دانشسرای عالی ؛ سال ۱۳۱۳

استادان زبده اش :سید محمد مشکات و علی اکبر شهابی

نخستین مقاله خود را در ۱۳۱۵ در بارۀ "مطالعات تاریخی و جغرافیایی- مسافرت به قلعه الموت" نوشت.

در سال ۱۳۱۷ درجۀ لیسانس در رشتۀ ادبیات فارسی را دریافت کرد. در همین دوره در ادارۀ فرهنگ گیلان و دبیرستان شرف تهران تدریس می‌کرد.

 ازدواج با خانم فاطمه (شکوه اقدس) شمشیرگران در سال ۱۳۲۴ .

دفاع از رسالۀ دکتری خود زیر نظر استاد بدیع‌الزمان فروزانفر با عنوان "قلاع اسماعیلیه در رشته‌کوه‌های البرز" ؛در سال ۱۳۲۹.

سفر مطالعاتی به آمریکا ؛ در سال ۱۳۳۰ بنا به دعوت انجمن فولبرایت.

عضویت The National Geographic Society؛ در سال ۱۳۳۱  و در سال بعد به عضویت انجمن ایران‌شناسی به ریاست ابراهیم پورداود درآمد.

در سال‌های بعد آموختن زبان پهلوی را در محضر دکتر ابراهامیان آغاز کرد.

 انتشار نخستین کتاب خود را با عنوان "فرهنگ گیلکی" در سلسله انتشارات انجمن ایران‌شناسی در سال ۱۳۳۲ .

 انجام سفر مطالعاتی به خارج از کشور و ارتقاء به درجۀ استادیاری دانشگاه تهران .

دانشیاری و انتقال به دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران و عضویت در گروه تاریخ و ارتقاء به درجۀ استادی در سال ۱۳۵۴ .

استاد ستوده در طی همین سال‌ها تا سال ۱۳۸۱ در کنگره‌های مهم ایران‌شناسی همچون کنگرۀ بین‌المللی تاریخ و هنر و باستان‌شناسی ایران در دانشگاه آکسفورد و کنگرۀ بین‌المللی ابوریحان در پاکستان سخنرانی کرد. سفر به چین و آسیای میانه از دیگر فعالیت‌های سال‌های اوایل دهۀ ۱۳۶۰ استاد بود.

تا روستای کوشگک لو باید رفت ...

برای دیدار با “دکتر منوچهر ستوده” باید مسافت ۱۰۰ کیلومتری تهران تا روستای کوشکَکِ لورا را به جان خرید و سفر آنگاه دلنشین خواهد بود که بدانی به دیدار مردی خواهی شتافت از تبار ایرانیانِ ایران‌دوستِ ایران‌شناس. آنانی که با درگذشت هر یک از تعدادشان کاسته می‌شود و افسوس که دیگر هیچ‌گاه بر شمارشان افزوده نخواهد شد.

پیش از این، منوچهر ستوده برای ما تنها نامی بود پرآوازه با آثاری گران‌سنگ و سترگ. اما این “علی دهباشی” بود که رشته پیوند را برقرار کرد و ما توفیق یافتیم که در یکی از آخرین روزهای تیرماه به حضورش برسیم. او را مردی ساده‌زیست یافتیم که که در خانه‌ای کوچک ایام را سپری می‌کند. خانه‌ای که به اقامتگاه ییلاقیِ ستوده معروف است و از سال ۱۳۲۸ تاکنون پذیرای اوست. با این که ما را نمی‌شناخت، اما برخلاف بسیاری از هم‌نسلانش به‌راحتی ما را پذیرفت و اتفاقا استقبال بسیار گرمی هم از ما کرد و بی‌هیچ منتی تمامی پرسش‌های ما را با گشاده‌رویی پاسخ گفت. هر چند که این روزها غم فراق یار گرمابه و گلستانش، ایرج افشار بر دلش سنگینی می‌کند و تنهایی‌اش را سبب شده‌است، اما باز هم می‌نویسد و می‌خواند و از پژوهش باز نمی‌ماند تا وقتی که جان در بدن دارد.

گفت‌وگو ؛علی گل باز و حمیدرضا محمدی

آقای دکتر برای آغاز کمی در مورد محیط خانوادگی خودتان و پدرتان برای ما صحبت کنید.

پدربزرگ بنده آقاشیخ موسی از نور مازندران همراه صدیق‌الدوله پسرعمویش به تهران می‌آید. در تهران هم خانه خالی و اجاره‌نشینی مثل امروز نبود، در نتیجه در منزل همان پسرعمو می‌ماند، خانه‌ای در میان سرچشمه‌ی قدیم و پامنار که معروف به خانه‌ی وقفی بود. در همین خانه وقفی مستقر می‌شوند و زندگی می‌کنند. در ضمن پدربزرگ بنده قبل از آمدن با یکی از دخترهای همان ییلاق نور که اصلیتشان گرجی بود و نظام‌الملک این‌ها را در بلده‌ی نور مستقر کرده بود، ازدواج  می‌کند.

این‌ها در همان خانه وقفی صاحب فرزندی می‌شوند به نام خلیل که پدر بنده باشد. خلیل ستوده بعد از گذراندن دوران مقدماتی در جوانی بعد تلاش‌های فراوان کاری در دکان قنادی‌ای که در پامنار بود پیدا می‌کند و شاگرد قناد می‌شود؛ در ضمن آمریکایی‌ها برای بازکردن جای پای سیاسی خودشان در ایران به تهران می‌آیند و پدر بنده با این‌ها برخورد می کند یا برعکس نمی‌دانم، ولی به هر حال با هم آشنایی پیدا می‌کنند و به عنوان عضو دستگاه آمریکایی قبول می‌شود و پدرم می‌شود رئیس مدرسه ابتدایی آمریکایی و بعد از انتخاب محل و تأسیس، کم‌کم مدرسه پَر و بالی می‌گیرد و تعداد شاگردانش زیاد می‌شود و بالاخره پدر بنده هم در کنار این‌ها ترقی می‌کند و مدرسه شبانه‌روزی ابتدایی آمریکایی را در همین چهارراه کالج تأسیس می‌کنند و پدرم می‌شود رئیس مدرسه شبانه‌روزی ابتدایی آمریکایی که بچه‌ها را از سراسر کشور برای درس‌خواندن به آن‌جا می‌آوردند و امکانات در اختیارشان قرار می‌دادند. از اینجا دیگر زندگی پدر من روی روال می‌افتد و آهسته‌آهسته صاحب خانواده و فرزند می‌شود که بنده در اول خیابان سرچشمه در خیابان سیروس در انتهای کوچه‌ای به نام صدیق‌الدوله در اتاقی در طبقه دوم خانه‌ای به دنیا آمدم. بعد از این، چند خانه‌ی دیگر هم عوض کردیم که دست آخر پدرم در چهارراه حسن‌آباد، کوچه‌ی مسجد مجدالدوله خانه‌ای با پول خودش خرید که در آن وقت بنده چهارساله بودم. در هفت‌سالگی هم به مدرسه ابتدایی آمریکایی به مدیریت پدرم رفتم و در آنجا درس خواندم. چند سال بعد شروع کردند به ساختن کالج آمریکایی که همین ساختمان دبیرستان البرز هست به مهندسی مارکوف روسی. در سال ۱۳۰۷ که بنده آمدم کلاس هفتم این مدرسه هم تمام شده‌بود ما از مدرسه ابتدایی آمریکایی‌ها در خیابان قوام‌السلطنه به این مدرسه آمدیم.

در زمان ریاست دکتر جردن؟

بله قبل از ایشان هم چند نفر بودند، ولی در دوران تحصیل ما دکتر جردن رئیس مدرسه بودند.

بعد از اتمام تحصیل کجا مشغول شدید؟

بنده بعد از اینجا به دانشسرای عالی در رشته‌ی ادبیات می‌روم و کلاس‌های آنجا را هم تمام می‌کنم که بعد می‌شود دوره‌ی نظام. دوره‌ی نظام و دانشکده را هم می‌بینم و می‌شوم ستوان دوم در هنگ سوار حمله و در آنجا به عنوان افسر هنگ انتخاب می‌شوم تا اینکه دوران خدمت تمام می‌شود و بیرون می‌آیم.

چرا افسری را ادامه ندادید؟

افسری هم زحمتش زیاد بود و هم ما به این شکل ارتشی نداشتیم، قشونی که رضاشاه تشکیل داده بود قشونی نبود که بتواند در مقابل روس و انگلیس بایستد؛ همان طور که عملا هم دیدیم وقتی روس و انگلیس می‌خواستند وارد ایران بشوند، توانستند خیلی آسان و بدون مانعی وارد ایران شوند و نظامی‌گری برای ما مفهوم آن‌چنانی نداشت و با روحیات بنده هم اصلا سازگار نبود.

چطور وارد تدریس و کار معلمی شدید؟

وقتی خدمت تمام شد، هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی دوم بود و خیلی اوضاع به هم ریخته بود. مجبور شدیم برویم دنبال کار و زندگی. در ضمن بعد از اینکه لیسانس گرفتم می‌خواستند بنده را بفرستند به شاهرود که آنجا ریاست اداره فرهنگ شاهرود را به عهده بگیرم یا می‌خواستند بفرستند به نجف‌آباد که آنجا رئیس اداره فرهنگ بشوم که قبول نکردم، گفتم من ریاست و کارهای اداری نمی‌خواهم. من می‌خواهم درس بدهم و معلم باشم و بالاخره شدم معلم مدارس متوسطه تهران چون در تهران جایی نبود، بنده را فرستادند به شهرستان. آمدم در لاهیجان، یک دوره تحصیلی در آنجا درس دادم، بعد رفتم انزلی یک دوره هم آنجا درس دادم. بعد از طریق روزنامه ایران مطلع شدم که دوره‌ی دکتری ادبیات و زبان فارسی دانشجو می‌پذیرد که به تهران آمدم و دو سال دکتری را  با همان معلمان سابق دوره‌ی لیسانس گذراندم. رساله دکتری را هم به علت تنگی وقت و گرفتاری‌های تدریس نتوانستم تمام کنم تا سال ۱۳۲۹. در این سال رساله دکتری خودم را گذراندم و شدم دکتر در ادبیات و زبان فارسی. بعد هم منتقل شدم به دانشگاه؛ اول به دانشکده الهیات و بعد هم به دانشکده ادبیات آمدم تا چهار یا پنچ ماه مانده به انقلاب که بازنشسته شدم.

در دوران تدریس در مدرسه چه درس‌هایی درس می‌دادید؟

ادبیات و گاهی انگلیسی؛ چون معلم اصلا نداشتند که زبان بلد باشد.

ظاهرا شما ۱۳ سال انگلیسی تدریس کردید؟

بله ، بنده از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۷ به تدریس انگلیسی مشغول بودم.

رساله‌ی دکتری را در چه موضوعی انتخاب فرمودید؟

آقای فروزانفر که استاد بنده بودند روی اسماعیلیه کار می‌کردند. بنده هم روی ذوق شخصی دنبال خانم انگلیسی‌ای به نام فریا استارک را گرفته بودم. ایشان از لندن آمده بودند برای مطالعه اسماعیلیه، من هم از تهران رفتم. آقای فروزانفر هم از این موضوع مطلع شده بودند که من هم با قلعه‌های اسماعیلیه سر و کار دارم، خودشان هم که روی اسماعیلیه کار می‌کردند. به من گفتند جنابعالی هم رساله‌تان را در مورد قلاع اسماعیلیه بنویسید. من در مورد قلاع اسماعیلیه نوشتم که خود دانشگاه تهران هم چاپ کرد.

 چگونه شد که در دوران تحصیل  کتابخانه پایه‌گذار مرکزی  دانشگاه تهران شدید ؟

در همان زمان کتاب‌های آقای مشکات که بسیار نفیس بودند را به من دادند. سه تا گونی پر نسخه‌ی خطی بود؛ این‌ها را تحویل گرفتم و پایه‌ی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران را گذاشتم. ابتدا در دانشکده فنی بودیم تا کم‌کم ساختمان هم حاضر شد و از دانشکده فنی منتقل شدیم به کتابخانه مرکزی دانشگاه که بعدها آقای افشار ریاست آنجا را به عهده گرفت.

 زبان پهلوی را هم در  دانشگاه آموختید؟

بله در دوره‌ی دکتری، زبان پهلوی را استادی ارمنی به نام آبراهامیان تدریس می‌کرد که بسیار عالی بود و در همان دوره خط میخی را زیر دست آقای دکتر مقدم آموختیم.

از چه وقتی سفرها را آغاز کردید؟

سلسله‌جنبان سفرها،  آقای افشار بود که خدا رحمتش کند، ایشان اول ماشین خریدند بعد من خریدم. آقای افشار هم وقتی از فشار شهرنشینی، سروصداها، جنجال‌ها و هوای کثیف خسته می‌شدند یک تلفن به من می‌کردند که ستوده حاضری؟ من هم می‌گفتم که از همه نظر حاضرم. بعد شب را منزل آقای افشار می‌خوابیدیم و فردا صبح حرکت می‌کردیم. وقتی هم که حرکت می‌کردیم برنامه‌ی معینی نداشتیم، فقط نقشه داشتیم و از روی جاده‌های فرعی حرکت می‌کردیم. هیچ وقت در جاده‌های چهاربانده و شش‌بانده حرکت نکردیم. همیشه وسط روستاها، و وسط مردم می‌رفتیم. ناهار را در کنار مردم می‌خوردیم و با مردم می‌نشستیم. به درد دل‌هاشان گوش می‌کردیم، وضع زندگی‌شان را از نزدیک می‌دیدیم و امثال این‌ها و همه‌ی این‌ها را یادداشت می‌کردیم که آقای افشار همه‌ را به عنوان گلگشت چاپ کردند.

نحوه‌ی آشنایی‌تان با آقای افشار چطور بود؟

سال ۱۳۲۷ در دامنه‌های جنوبی توچال در کوه‌ها می‌گشتیم؛ اوایلی که شروع کردم به کار آقای ارسلان خلعتبری بود، آقای دکتر جناب بود که این‌ها هم معلمان کالج بودند و هم شاگردان آنجا بودند و با سیر و سفر آشنایی داشتند و ما با هم بودیم یک روز از قله‌ی توچال پایین می‌آمدیم من می‌خواستم به سمت امامزاده قاسم بروم که در کلکچال دیدم یک جوانی نشسته دارد با پریموس کار می‌کند؛ سلام کردم و گفتم شما دارید چای درست می‌کنید؟ گفت بله؛ گفتم یک استکان چای به ما می‌دهی؟ گفت چراکه نه! من هم نشستم. نشستم که نشستم تا چهار ماه پیش که ایشان فوت کردند. مطلقا همدیگر را ول نکردیم و هر روز از احوال هم خبر می‌گرفتیم و ایشان همیشه از کتاب‌های بنده پشتیبانی می‌کردند.


در همین سفرها بود که به فکر نوشتن “از آستارا تا استرآباد“ افتادید؟

در زمان رضاشاه انجمن آثار ملی به وجود آمد و برای بودجه‌اش هم قرار بود که از هر کیسه سیمان یک قران بگیرند که در نتیجه سرمایه‌ی خوبی جمع می‌شد. یادم می‌آید یک سال که به همین یک قران‌ها رسیدگی کردند در حدود ۲۰ میلیون ما سرمایه داشتیم که می‌توانستیم کتاب چاپ کنیم. این موسسه که راه افتاد برای چاپ کتاب به این فکر افتادند آثاری که خودمان در این مملکت داریم را ثبت کنیم که ببینیم چه داریم از قبیل امامزاده‌ها، مساجد، گنبدها، کاشی‌کاری‌ها، مدارس، پل‌ها و سایر این‌ها که مربوط به عموم مردم می‌شد. به بنده مأموریت دادند که صفحات شمال ایران را کار کنم؛ یعنی از آستارا بروم تا خلیج حسینقلی که آخر حد گرگان است. وقتی این مأموریت را پیدا کردم به من گفتند که شما یک کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای بنویسید. من تابستان که به ییلاق آمدم فکر کردم ۱۵۰ فرسخ راه را که آثارش را نمی‌شود در ۸۰۰ صفحه ثبت کرد و  برای آغاز، دره‌ی نور ییلاقی را در سه ماه تابستان کار کردم. آخر کار ۸۰۰ صفحه مطلب پیدا کردم. عکس‌ها هم که از صندوق‌ها، درها، پل‌ها و …. بود در حدود ۲۴۰ قطعه شده بود. شهریورماه که پیش رئیس انجمن رفتم و جریان را تعریف کردم، ایشان هم کار را تورقی کردند و دیدند که این ۸۰۰ صفحه مربوط به منطقه کوچکی هست؛ چطور کُلش را در این ۸۰۰ صفحه ثبت کنیم که در آخر تصمیم گرفتند که دست من باز باشد و هر کاری که می‌خواهم انجام دهم. من هم از آستارا شروع کردم و تا خود گرگان رفتم و همه‌ی چیزها را ثبت کردم و عکس گرفتم و تاریخچه‌اش را از روی کتب مختلف و آثار گذشته‌اش نوشتم که شد پنج جلد ۸۰۰ صفحه‌ای و در همان سال اول چاپ شد و خیلی هم خریدار پیدا کرد و به چاپ دوم هم رسید.

 پ .ن : خارج از گفت و گو ؛ این توضیح برای بیان ارزش و اهمیت مجموعه  ده جلدی  از استارا و استرآباد در پی می آید ؛

 در جلد نخست، ابتدا به معرفی منابع معتبر درباره گیلان و مازندران و گرگان پرداخته و سپس به سایر منابعی که مورد استفاده قرار داده، اشاره کرده است. آنگاه توضیحاتی درباره جغرافیای تاریخی و انسانی گیلان آورده و در ادامه به جغرافیای تاریخی و آثار تاریخی گیلان «بیه پَس»، یعنی مناطق آستارا، کرگان رود، اسالم، تالش دولاب، شاندرمن، ماسال، ماسوله، فومن، گسکر، شفت، تولم، چهار فریضه، موازی، لشت نشاء، رودبار و رحمت آباد، و نهایتاً عمارلو پرداخته است. هر کدام از این شهرها و روستاها و آثارشان به همراه عکسهایی که ستوده شخصاً گرفته است، مزین شده اند. ارزش این عکسها زمانی بهتر درک می شود که بدانیم بسیاری از آثاری که ستوده عکس برداری کرده یا شرح داده، تخریب شده و دیگر وجود ندارند. پایان این جلد کتاب چند پیوست دارد؛ از جمله اصطلاحات فنی و محلی، و نیز فهرست نام کَسان، جاها، خاندانها، کتابها و... .

جلد دوم به گیلان «بیه پیش» می پردازد. در این جلد دیلمان و سیاهکل، محلات و مناطق مختلف لاهیجان (همچون آستانه)، رانکوه، لنگرود، رودسر، تمیجان، سمام و شاهجان، جبرولایت، اشکور و سیارستاق مورد بررسی قرار گرفته اند. پیوستهای این جلد نیز مانند جلد نخست است.

جلد سوم به آثار تاریخی مازندران غربی پرداخته است. اما تفاوت این جلد با دو جلد پیشین در این است که در جلد سوم، ابتدا فهرستی مفصل از بنّاها، گچکاران، خطاطان و کتیبه نویسان، نجاران و کنده کاران، کاشی کاران، سنگ تراشان و روی گران، و همچنین درختان کهنسال و معروف این خطه درج شده است. کتابشناسی مازندران، تیره ها و طوایف مازندران، تاریخ تبرستان و سکه های این دیار نیز مورد بررسی قرار گرفته است. آنگاه به ترتیب آثار تاریخی بخشهای تنکابن، کلارستاق، کجور، نور، لار قصران و بالا لاریجان معرفی شده است. تصاویر و پیوستها نیز به همان ترتیب جلدهای پیشین، در این جلد نیز رعایت شده است.

جلد چهارم به مازندران شرقی اختصاص یافته است. به همان ترتیب جلد سوم، در اینجا نیز با فهرستی از استادانی که در ساخت بناهای تاریخی این منطقه نقش داشتند، و نیز درختان کهنسال و منابع مورد استفاده در این جلد روبرو می شویم. آنگاه به ترتیب بناها و آثار تاریخی بخشهای آمل، بابل، شاهی (قائم شهر کنونی) و ساری معرفی شده است. یادآوری می شود که هر بخش، معادل مفهوم شهرستان در نظر گرفته شده است و مثلاً در بخش بابل، مشهدسر (بابلسر فعلی که البته خودش اکنون شهرستان جداگانه ای است)، گنج افروز، بندپی و دیگر شهرها و روستاهای معروف معرفی شده است.

جلد چهارم به دلیل حجم زیاد، در دو مجلد تدوین شده است. در واقع برخی افراد، این بخش دوم را جداگانه در نظر می گیرند و از همین رو است که عدد 11 را برای تعداد جلدهای این مجموعه بر می شمرند. در بخش دوم جلد چهارم که به ادامه مازندران شرقی می پردازد، اشرف البلاد (بهشهر امروزی) و منطقه هزارجریب (شامل چهاردانگه و دودانگه) معرفی می شود. پیوستهای مازندران شرقی در پایان بخش دوم جلد چهارم آمده است.

جلد پنجم با همکاری زنده یاد مسیح ذبیحی (1308- 1356) گردآوری شده است. در این جلد که به گرگان و اطرافش اختصاص دارد، ابتدا با دشت گرگان آشنا می شویم و آنگاه درباره جغرافیای تاریخی استرآباد (یا گرگان امروزی) مطالبی می خوانیم و سپس به ترتیب بناهای تاریخی این شهرها و مناطق معرفی می شود: استرآباد و اطرافش، کتول، فندرسک و رامیان، حاحی لر و کوهسار، دشت گرگان، دشت گوگلان. ضمن آنکه دیوار قزل آلان (یا دیوار گرگان) در دشت گرگان نیز در بخشی جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد.

با پایان یافتن جلد پنجم، معرفی بناها و آثار تاریخی سرزمینهای جنوبی دریای کاسپین (یا دریای مازندران) نیز پایان می یابد. از جلد ششم تا جلد دهم، اسناد و مدارکی است که عمدتاً از طریق چند خاندان سرشناس گرگانی و بهشهری به دست نویسنده رسیده و آنها را بخش بندی و به صورت کتاب تدوین کرده است. جلدهای ششم، هفتم و دهم اسناد مربوط به گلستان، و جلدهای هشتم و نهم نیز شامل اسنادی است که توسط خاندان گرجی نژاد اشرفی در بهشهر، در اختیار نویسندگان قرار گرفت.

جلد ششم به اسناد تاریخی گرگان می پردازد که به ترتیب شامل فرمان، حکم، امر، تعلیقه، عرضه داشت، احکام شرع، حکام شرع، مثالها، صدور، استفتاها، تقاضا، تایید و ابرام حکم، شرع، وقفنامه ها، اسناد اجاره و استجاره، دستور تحریر رقمها و احکام انتصاب می شود.

جلد هفتم نیز که با همکاری زنده یاد مسیح ذبیحی گردآوری شد، به اسناد تاریخی گرگان می پردازد و در آن اسناد مبایعه و بیع شرط، مصالحه نامچه و هبه نامه، استشهادنامچه، قرارنامچه، اذن نامچه، وصایت نامچه و تقسیم نامچه، قباله مناکحه، نامه های رسمی و دوستانه، فرمان، حکم، تعلیقه و... آورده شده است.

در جلد هشتم، همانگونه که بیان شد، اسنادی درج شده که توسط خاندان اشرفی در اختیار نویسنده قرار گرفت. بنابراین در ابتدای این جلد، شجره نامه این خاندان ترسیم شده است. این خاندان، بازماندگان حسن بیک گرجی زاده هستند که به دستور شاه عباس به همراه چندهزار سواره و برای دفاع از کاخهای شاه عباس در اشرف البلاد (بهشهر) به این منطقه کوچانده شدند. سپس پانصد سند تاریخی از این خاندان آمده است.

جلد نهم نیز ادامه اسناد اشرفی است.

جلد دهم که حجمی به نسبت کمتر از سایر جلدها دارد (350 صفحه)، برخی از دیگر فرمانهای دیوانی، پیشنهاد نامچه ها، سوال و جوابهای شرعی، تقسیم بندی آب خاصه رود، مصالحه نامچه ها، مبایعه نامچه ها، مصالحه های شرعی، وصیت نامچه ها، اسهام، طومار، صورت مخارج و نظام نامه های کمیته های ولایتی تشکیل ملی استرآباد و... آورده شده است. این مجموعه ده جلدی و گرانسنگ، بی تردید مهمترین اثر در شناخت آثار تاریخی شمال کشور است که متأسفانه سالهاست علاقمندان در انتظار چاپ و انتشار دوباره آن هستند. هرچند در بازار سیاه کتابهای دست دوم می توان به بهایی بالا، تهیه کرد.

همان طور که شما برای صفحات شمال انتخاب شده بودید کسان دیگری هم برای دیگر نقاط ایران انتخاب شده بودند؟

بله، به عنوان مثال آقای افشار را برای یزد انتخاب کردند که یادگارهای یزد در سه جلد ماحصل کار ایشان بود و آقای احمد اقتداری برای صفحات جنوب انتخاب شده بودند که شامل بنادر و جزایر هم می‌شد، ایشان هم چهار جلد کتاب چاپ کردند.

کار فرهنگ‌نویسی لهجه‌ها را از کِی آغاز کردید؟

سال ۱۳۲۰ که من به لاهیجان آمدم، قبلا به آنجاها سفر نکرده بودم و هیچ ذهنیتی نداشتم. وقتی در لاهیجان مستقر شدم دیدم که هر جا می‌روم مثل بازار، مردم به یک زبان دیگری صحبت می‌کنند، پرسیدم شما به چه زبانی صحبت می‌کنید؟ گفتند: گیلکی. این بود که یواش‌یواش شروع کردم از داخل خانه نام وسایل را جمع کردم؛ به طور مثال میز به گیلکی چه می‌شود؟ در چه می‌شود؟ و بعد هم لغات بیرون و بازار را جمع کردم. در آخر هم رفتم سمت بندر انزلی. لغات مربوط به ماهیگیری و قایق و این‌ها را جمع‌آوری کردم که در آخر حدود ۸۵۰۰ لغت شد. بعد این کتاب را هر کجا که بردم هیچ جا چاپ نکردند و همه می‌گفتند که به چه دردی می‌خورد تا این‌که آقای پورداوود رئیس گروه زبان پهلوی شد و ایشان تقبل کردند که چاپ کنند و شد فرهنگ گیلکی که نخستین کتاب لهجه‌ای بود که در ایران چاپ شد.

روی لهجه‌های دیگر هم کار کردید؟

بله، سمنان و زردشتی‌های یزد و کرمان.

رشته جغرافیای تاریخی در ایران چگونه پایه گذاری شد ؟

قبل از این در ایران کسی نمی‌دانست که اصلا جغرافیای تاریخی چی هست؟! و چطور درس می‌دهند و چه جور درس می‌خوانند. کتاب بارتون در این مورد را که به انگلیسی ترجمه کرده بودند به دستم رسید که مطالعه کردم و دیدم برای خودش دریایی است که یک منطقه را در نظر بگیری و هر آنچه از بلایای طبیعی که بر سرش آمده مثل زلزله و سیل و اتفاقات تاریخی مثل آمد و رفت حکام و غیره را بررسی کنی که این خودش کار جدیدی بود. بنده هم این را خواندم و آقای فروزانفر که آن وقت رئیس دانشکده الهیات بودند فهمیدند که بنده روی این قسمت کار می‌کنم این درس را گذاشتند جزو دروس دانشکده الهیات به نام جغرافیای تاریخی ایران. در نتیجه بنده در این کار افتادم و مجبور شدم کتاب بخوانم و از کتاب‌های گوناگون استفاده کنم و جغرافیای تاریخی ایران را تنظیم کنم و همه‌ی این‌ها را در ۱۵ سال که در دانشکده الهیات بودم تدریس می‌کردم.

ایرانِ فرهنگی که شامل سمرقند و بخارا هم می‌شود، را چگونه  کار کردید؟

این‌ها در قدیم همه جزو خاک ایران محسوب می‌شدند و بنده از طرف وزارت امور خارجه ۶۴ روز مأمور بودم به ثبت آثار تاریخی منطقه آسیای میانه که نتیجه‌اش سه جلد کتاب شد که توسط موقوفات دکتر افشار چاپ شد.

جمله‌ای در مقدمه جلد پنجم “از آستارا تا استرآباد“آمده که “قلم با قدم باید هم‌عنان باشد” ،. توضیح مختصری راجع به این جمله می‌دهید؟

میر ظهیرالدین دنبال سوانح و اتفاقات زمان خودش بوده که از سمت کلاردشت به دیلمان می‌رود، من هر چی این‌ها را خواندم دیدم که اصلا هیچ چیز نمی‌فهمم. گفتم بروم ببینم این مسیری که این رفته تا بفهمم چی گفته و وقتی مسیر را رفتم همه چیز برای من روشن شد. جغرافیای تاریخی را اگر آدم بخواهد از روی خاک دور شود و بفهمد نمی‌شود، کتاب خالی هم فایده ندارد مثل خیلی از کتاب‌ها که امروز چاپ می‌کنند که اسم محل را اشتباه چاپ می‌کنند و انسان را گمراه‌تر می‌کنند. پس قلم با قدم باید هم‌عنان باشد.

در مورد گیاه‌شناسی هم کار کردید؟

آقای احمد پارسا رئیس دانشکده فنی بنده را مأمور کردند که این منطقه "کوشکک" ؛  را از رودخانه تا قله که قله‌ای مرتفع هست در تمام دامنه‌ی این کوه گیاهان را جمع‌آوری کنم. ‌من همه را از رودخانه تا جایی که مثل قله دماوند علف سبز نمی‌شد جمع‌آوری کردم. این اتاق آخری را خالی کرده بودم و آنجا زمینش مخصوص خشک‌کردن گیاهان و چسباندن‌شان روی اوراق بود. دو تا کارتن بزرگ پر کردم؛ وقتی بردم پیش دکتر پارسا ایشان لذت بردند و گفتند: هیچ کس تا حالا کاری با این دقت نکرده است که بعدها معلوم شد چهار تا از این گیاهان نامشان اصلا در گیاه‌شناسی نیامده که دکتر پارسا دو تا از این گیاهان را به نام خودشان ثبت کردند و دو تا هم به نام من ثبت کردند.

اخیرا  مشغول عکاسی از ابرها هستید؟

بله؛ البته بودم چون دوربینم در آتش‌سوزی خانه شمال همراه رادیو و ضبطم سوخت،‌ حدود ۵۰ عکس گرفته‌ام.

چه مسئله‌ای باعث شد که از زندگی شهرنشینی دست کشیدید؟

بیش‌تر از همه گرمای تهران من را آزار می‌داد. من در دوران تحصیل هم اوقات تعطیلی در تهران نمی‌ماندم و با کوله‌پشتی به سفر می‌پرداختم. بعد به سابقه‌ی خودم رجوع کردم؛ دیدم چند نسل قبل‌تر از ما همه کوچ می‌کردند؛ یعنی یا می‌رفتند لب دریا یا می‌آمدند سمت کوهستان؛ یعنی عین زندگی‌ای که لب دریا داشتند، نظیر همان را هم در کوهستان داشتند و دیدم نسل‌های پیشین من کوچ می‌کردند، من هم کوچ کردم.

هم اکنون ساکن کوی نارنج (سی سرا) سلمان شهر است . دکتر ستوده تابستان‌ها در روستای کوشکک لورا در جادهٔ چالوس و زمستان در خانهٔ دیگری در سی‌سرا (نزدیک چالوس) زندگی می‌کند. خانه اش بسیار ساده‌ است. اتاقش در خانهٔ ییلاقی کوشکک جز یک زیلو و یک دست رخت‌ خواب چیزی ندارد. با رادیو و تلویزیون میانه‌ای ندارد. معمولاً در ایوان سرتاسری جلو اتاق رو به باغ پُردارودرخت خود می‌نشیند و پشت یک میز آهنی کوچکِ قدیمی مشغول کار می‌شود. هر وقت هم خسته شد، یکی دو بار عصازنان طول ایوان را می‌پیماید و اگر شد سری هم به نهر آب وسط باغ می‌زند.

آقای دکتر این روزها مشغول چه کارهایی هستید؟

الان که اوضاع نشر خیلی خوب نیست. کتاب را بدون این‌ه به ما خبر بدهند خودشان چاپ می‌کنند و در بازار می‌فروشند، به ما هم سهم نمی‌دهند یا اصلا کتاب را به نام خودشان چاپ می‌کنند. کتاب‌های آماده چاپ، یکی “بازی‌های ایرانی” است و یکی دیگر هم در مورد زبان قدیم تهران است.

مروری به برخی از کتاب‌های استاد ستوده:

۱- فرهنگ گیلکی با مقدمۀ استاد ابراهیم پورداود

۲- فرهنگ کرمانی

۳- فرهنگ بهدینان با مقدمۀ ابراهیم پورداود

۴- حدود العالم من المشرق الی المغرب

۵- مهمان نامه بخارا

۶- جغرافیای اصفهان

۷- فرهنگ سمنانی، سرخه‌ای، لاسگردی، سنگسری، شهمیرزادی

۸- عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات

۹- قلاع اسماعیلیه در رشته‌کوه‌های البرز

۱۰- تاریخ گیلان و دیلمستان

۱۱- از آستارا تا استارباد در ده جلد شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان که هر کدام قریب به هشتصد صفحه است

۱۲-  فرهنگ نائینی

۱۳- تاریخ بدخشان

۱۴- تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس

۱۵- سفرنامۀ گیلان ناصرالدین شاه قاجار

۱۶- جغرافیای تاریخی شمیران

فهرست کتاب‌های دکتر ستوده ۵۲ جلد است که بنده به شانزده جلد آنها اشاره کردم. تعداد مقالات دکتر ستوده تا به امروزبه ۲۸۶ رسیده که عناوین آنها و جای چاپش ثبت شده که در ویژه‌نامه بخارا در مورد استاد منتشر خواهد شد. کتاب‌ها و مقالات استاد ستوده نشانۀ دلبستگی ژرف و عمیق ایشان به تاریخ و دامنه و پیشینۀ فرهنگ ایرانی است. نزدیک به یک قرن زندگی که سراسر در عشق به زبان فارسی و تاریخ و جغرافیای سرزمین ما ایران گذشته است و چه دلپذیر و ماندگار است این زندگی.

منبع: iranshahr.org

وب سایت رسمی منوچهر ستوده

منوچهر ستوده در ویکی پدیا

 

 

 

گیلان و مازندران؛ نام و نشان مکان ها و شهر ها


فرهنگ گردشگری / ایرانشناسی / گیلان و مازندران
ریشه و معنای نام های شهرها, رودها, کوهها گیلان
کادوسیان یا کاسپیان نام مردمان بومی بود که در گیلان امروز و بخش هایی از مازندران میزیستند. دیگر اقوام, مثل آشوریها, یونانیها و مادها آنها را به نامهای کادوسیان, آمردان و گلان(گیلان) می نامیدند. همانطور که مثلا آلمانی ها به نامهای ژرمن, دویچ, توسک و آلمانی نامیده می شوند. به روایتی کادوسیان خود شامل سه قبیله خویشاوند: کادوسیان, آمردان و گلان بودند. باری نام سرزمین گیلان ماخوذ از نام قوم باستانی ساکن ساحل جنوبی دریای مازندران یعنی کادوسیان و یا گلان می باشد

مازندران
نام قدیمی مازندران تپورستان (طبرستان شکل عربی آن) بود که برگرفته از قوم تپورها می باشد. تپورها, آمردان, گلان و کادوسیان اقوام خویشاوندی بودند که در ساحل جنوبی دریای مازندران می زیستند. به گفته ابن اسفندیار نام مازندران بعدها جانشین تپورستان شد. درباره معنای آن چند روایت است که تنها به چهار روایت رایج تر اشاره می کنم.
ریشه کلمه مازندران را از کلمه " ماز" به معنى" دژ" مى دانند. می دانیم که به فرمان مازیار بن قارن سردار معروف طبرستان، براى جلوگیرى از نفوذ اعراب در نقاط حساس این منطقه به احداث دژ پرداختند و مازندران را به صورت (ماز + اندرآن) به معنى " دژ درآن" مى شناختند. یکی از این دژها که هنوز پابرجاست قلعه مازیار می باشد که در شمال تهران بعد از قلعه توچال و مهرچال قرار دارد.
به روایتی کلمه مازندران آمیخته‌ای از ماز به معنی بزرگ و و ایندیرا یعنی دیو و ان پسوند مکان می باشد که معنی جایگاه دیو بزرگ یا دیو سپید که همان دماوند باشد را میدهد . ملک الشعراء بهار میگوید: ای دیو سپید پای در بند / ای گنبد گیتی ای دماوند
ابن اسفندیار معتقد است موز نام کوهی در منطقه بوده و مازندران یعنی جایی که کوه موز درآن (دران) واقع بوده و موزندران به تدریج به مازندران تبدیل شده است

بالاخره آقای جواد مفرد کهلان می نویسند: نام مازندران و مازنی اوستا را از ریشه مز (بزرگ)- زن می گیرم یعنی "سرزمین زن یا الهه بزرگ" یا "سرزمین مردم زن سالار" که این به طوری که ازپرستش الهه آب ها و مقام نسبتاٌ والای زن در جامعهً مردم شمال ایران یعنی مازندران و گیلان پیداست با سنت های کهن این دیار پیوند دارد.


دریای مازندران, کاسپین, خزر
همه جای دنیا و از جمله بیشتر کشورهای ساحلی این دریاچه زیبا , آن را به نام ایرانی کاسپین که بر گرفته از نام قوم ایرانی کاسپیان که در شمال ایران می زیستند می نامند, الا خودمان. روان شاد کریم کشاورز می نویسد: دریای خزر در دورانهای گوناگون به اسامی کرانه نشینان آن و یا اقوام و قبایلی که گهگاه در مجاورت آن مسکن گزیده بودند نامیده می شده و تمام یا بخشی از آن به نامی موسوم بوده, مانند: دریای خزران, دریای کاسپیان, دریای هیرکانیه(گرگان), دریای جرجان, دریای گیلان(یا بحرالجیل), دریای دیلم, دریای طبرستان, دریای مازندران. یاقوت حموی می گوید که ارسطو این دریا را هیرکانیه نامیده. اعراب نخست این دریا را بحر جرجان و سپس بحر خزر نامیدند. بطلمیوس آن را دریای هیرکانیه می خواند. ابن خلدون آن را بحر طبرستان می نامد

آمل
نام آمل از نام یک دختر زیبای مازندرانی به نام آمله گرفته شده است. می گویند پادشاه بلخ که عاشق آمله بود پس از سالها تلاش بالاخره به وصال خود رسید و در محل کنونی آمل قصر بزرگی برای وی ساخت که بعدها به شهر بزرگی تبدیل شد. به روایتی دیگر نام آمل از نام قوم باستانی آمردان که در مازندران می زیستند گرفته شده است. نام آمل شانزده بار در شاهنامه آمده است. فردوسى بزرگ، آنگاه که از بیداد سلطان محمود غزنوی، جلاى وطن کرد به آمل نزد پادشاهان آل باوند و آل زیار پناه برد

آستارا
در گذشته چون در منطقه آستار مردابها و باتلاقهای زیادی بود کاروانهایی که از آنجا می گذشتند بسیار آهسته و با احتیاط باید از آن منطقه می گذشتند, و آن منطقه را آسته رو یا آهسته رو می خواندند, که کم کم به آستارا تبدیل شد

انزلی
چند روایت درباره نام انزلی:1: انزلی برگرفته از کلمه انزلیج یعنی اسکله ی پهلو گرفتن کشتی ها.2: برگرفته از نام قوم انزان که در گذشته در ساحل دریای مازندران می زیستند. 3: انزل و یا انگر که معنی لنگر می دهد. 4: چون کادوسیان, یعنی ساکنان بومی گیلان با پارسیان متحد شدند, به این مناسبت این محل را انشان یا انزان که خاستگاه پارسیان بود نامیدند. سال 1314 نام شهر را به پهلوی تغییر دادند و در سال 1357 دوباره به انزلی تغییر یافت

بابل
بابل در گذشته های دور به سبب وجود آتشکده میترا در آنجا "ما میتر" و به گویش بومیها "مه میترا" یعنی جایگاه میترای بزرگ نامیده میشد. اعراب آنرا مامطیر می نامیدند. به علت قرار داشتن بین دو شهر بزرگ آمل و ساری و گسترش بازارها و روابط تجاری به بارفروش تغییر نام یافت. سال ۱۳۱۰ خورشیدی به بابل تغییر نام یافت. که برگرفته از نام بابلرود می باشد. نام بابل از دو بخش "با" یعنی آب یا مایعات و "بل" یعنی فراوان تشکیل می شود که در مجموع به معنای آب فراوان است

بابلسر
نام قدیم آن مشهدسر بوده است. این نام از آن رو بر این شهر نهاده شده بود که مردم گیلان و غرب مازندران برای سفر به مشهد از این شهر می گذشتند. بعدها به خاطر نزدیکی با شهر بابل و بابلرود به بابلسر تغییر یافت

بهشهر
بهشهر نامی است که حدود 70 سال پیش به این شهر داده شد. در ابتدا به علت فراوانی گورخر وحشی در منطقه خرگوران نامیده می شد. مدتی هم نامیه، کبود جامه، و تمیشه نامیده می شد. شاه عباس صفوی چون مادرش از بهشهر بود شهر را اشرف یا اشرف البلاد نامگذاری کرد.

تنکابن(شهسوار)
تنکا نام قلعه ای بود در منطقه و چون شهر در پای این قلعه ساخته شد آنرا تنکابن (بن یعنی پای, زیر) نامیدند. سال 1310 نام شهر را به شهسوار تغییر دادند. بعداز انقلاب دوباره به تنکابن تغییر یافت. تنکابن یا شهسوار شاید تنها شهر در ایران باشد که از هر دو تا نامش تقریبا بطور مساوی از طرف خود اهالی و یا دیگر ایرانیان استفاده می شود

رامسر
نام قدیم رامسر سخت سر بود.منطقه بین تنکابن(شهسوار) و رودسر که شهر رامسر بین آنها قرار دارد از مناطقی است که هیچ کدام از مهاجمان بیگانه, از اسکندر گرفته تا اعراب و ترکان و مغولان نتوانستند آنرا به تصرف کامل خود درآورند. به همین جهت تمام این منطقه و مردمانش را که در مقابل زورگویان و مهاجمان مقاومت و سرسختی بسیار نشان می دادند سخت سر می نامیدند. بعدها به بزرگترین دهی که در منطقه بود(در محل رامسر کنونی) سخت می گفتند. سال 1314 نام شهر از سخت سر به رامسر تغییر یافت

رشت
نام قدیم رشت دارالمرز بود. نمیدانم از کی به رشت تغییر یافت. روایتی است که چون این شهر یکی از مراکز بزرگ ابریشم ریسی بود نام رشت که مشتق از ریسیدن و رشتن است روی آن گذاشته شد. به روایتی دیگر کلمه رشت از دوبخش "رش" یا وارش که به معنی باران ریز است و پسوند "ت" که تداوم را میرساند تشکیل شده است, و مجوع آن می شود شهر باران های همیشگی. به عقیده دهخدا کلمه رشت به حساب ابجد سال 900 هجری می شود و چون شهر در این سال ساخته شده است آنرا رشت نامیدند

رودسر
رودسر از شهرهای باستانی ایران است و در دوران باستان کوتم نامیده می شد. اعراب آنرا هوسم می نامیدند. حدود پانصد سال پیش نام شهر به رودسر(کنار رود) تغییر یافت

ساری
به گفته ابن اسفندیار فرخان بزرگ که از اسپهبدان مازندران بود, و در قرن اول هجری می زیسته, این شهر را به نام فرزندش سارویه ساخته است. ساری از شهرهای باستانی مازندران است. بناى شهر را به توس پسر نوذر نسبت میدهند. آرامگاه ایرج، سلم و تور، فرزندان فریدون را در ساری یاد کرده اند. منوچهر، شاه پیشدادی به خون خواهی پدر خود ایرج عموهایش سلم و تور را کشت و آنان را در کنار آرمگاه پدرش در ساری دفن کرد.

صومعه سرا
اسم این شهر برگرفته از عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری شیخ عبدالله صومعه ای می دانند که امروزه مزارش در اول جاده صومعه سرا ـ فومن قرار گرفته است. برخی بر این باورند که چون در گذشته های دور در این منطقه گلی به نام (صومعه) وجود داشته و اسم آن از آنجا برگرفته شده است. از آنجائیکه در زبان گیلکى صومعه سرا را " سوماسرا" تلفظ مى کنند،و با توجه به معنى کلمه "سوما" که زاهد و بى ریا معنى مى دهد،گروهى این مساله را دلیل نامگذارى این منطقه میدانند. والبته قرار گرفتن تعداد قابل توجهى امامزاده و مسجد در این منطقه نیز از نکات قابل اشاره در نامگذارى این شهرستان مى باشد.

لاهیجان
لاهیجان: یعنی شهر ابریشم . دکتر بهرام فره وشی استاد زبان های باستانی می نویسد : لاه در پارسی میانه به ابریشم اطلاق می شده و در برهان قاطع لاه به معنی پارچه ابریشمی سرخ آمده است. لاهیگان که لاهیجان شده یعنی محلی که در آنجا ابریشم به دست می آید

لنگرود
لنگرود که در قدیم بندرگاهی آباد بود و چون در رودخانه اش کشتی ها و قایق ها لنگر می انداختند، نام "لنگر رود" و بعدها لنگرود را به خود گرفت

سماموز یا سما موس
چون سماموز تا چندی پیش بسیار ناشناخته بود , حتی برای اغلب شمالیها, و همچنین اطلاعات گاها بسیار غلط درباره آن در سایتهای اینترنتی منتشرشده و می شود لازم است توضیحاتی درباره این بلند ترین کوه (حدود3650 متر) گیلان بدهم. از نطر موقعیت جغرافیایی سماموز در شرقی ترین قسمت استان گیلان واقع است, و نه استان مازندران, گرچه برای صعود به آن می توان با ماشین از رامسر, غربی ترین شهرستان استان مازندران به جواهرده(جورده) رفته و پس از رسیدن به منطقه زیبای لپاسر و پنج تا هفت ساعت کوهنوردی به سمت غرب به سماموز رفت. در شرق گیلان دو دهستان بسیار بزرگ هست به نام های قاسم آباد و سیاهکلرود (با سیاهکل لاهیجان اشتباه نشود), که هرکدامشان شامل چندین ده و روستای بزرگ و کوچک هستند. مردمان این دو دهستان از گذشته های بسیار دور به علت شیوه زندگیشان که ترکیبی از دامداری و کشاورزی است, مجبور بودند برای نگاهداری دامهای خود سه ماه تابستان را تمام خانواده و یا بخشهایی از خانواده درییلاق زندگی کنند. نام ییلاقشان جواهردشت(جوردشت) است. برای رفتن به جواهردشت از قاسم آباد یا سیاهکلرود باید یک روز طی مسافت کرد که حدود شش ساعت آن فقط سربالایی از درون جنگل می باشد , البته اخیرا جاده ماشین رو خطرناکی درست کردند که تاکنون جان چندین نفر را گرفته است. درست جایی که جنگل تمام شده و مراتع آغاز می شوند, به جواهردشت می رسیم. طبیعت به این زیبایی را در کمتر جایی می توان یافت, از اینجا وقتی هوا صاف است در سمت شمال می توان تمام جنگل و تعدادی از شهرهای شمالی و دورترها دریا را دید. و اگر آسمان شمال ابری باشد تصویر زیبای دیگری در برابر چشمانمان قرار میگیرد.

تصویر بسیار زیبای ابرهای انبوه و متراکمی که در زیر پاهای مان جنگل و شهرها را پوشانده, و چون دریایی می نماید که که به آدم شوق پریدن از آن بالا و شنا کردن در آن دریای هوس انگیز وابرین می دهد. و اگر به سمت جنوب برگردیم سماموز زیبا و سربلند با آن یخهای هزاران ساله اش را می بینیم.اینجا چشمه هایی که ازدل کوه بیرون میزنند فراوان است, معروترین شان عبارتند از میلجاخانی, هال خانی, صقل خانی و شمشیر بزا خانی. چنانکه می بینید نام اغلب چشمه ها به خانی ختم می شود و خانی در زبان پهلوی یعنی چشمه. آب بعضی چشمه ها مثلا میلجا خانی آنقدر سرد هست که هرگز موفق نشدم انگشتم را بالای یک دقیقه در آب نگه دارم. از جواهر دشت به دو طریق می توان به قله سماموز صعود کرد, یک مسیر بسیار طولانی ولی راحت تر, و دیگری مسیری که بیشتر مردم آنرا انتخاب می کنند , کوتاه تر است اما از همان برداشتن اولین قدم تا نوک قله فقط سربالایی می باشد و حدود شش تا نه ساعت طول می کشد. درست در نوک کوه مقبره امامزاده ای هست که به روایتی مقبره شاه یحیی، حاکم تنکابن و برادر سلطان محمد لاهیجانى است که در سال ۸۸۳ هجرى فوت کرد.اگر تابستان باشد سمت های جنوبی و شرقی و غربی قله خشک و پوشیده از سنگهای یخچالی است و در سمت شمالی یخچال معروفش قرار دارد. از آن بالا در سمت شمال می توان جواهردشت و جنگل و مینیاتوری از شهرهای شمالی و دریای مازندران را دید. ودر سمت جنوب, آن دور دورها اشکورات را. یخ چند هزارساله ای که جانب شمالی قله را می پوشاند هرگز کاملا آب نمی شود, حتی در داغ ترین تابستانها , بسیار سخت است و برای برداشتن آن باید از کارد بزرگ یا سنگهای تیز استفاده کرد. از نزدیک که به یخ نگاه میکنی براثر نشست خاک, رنگ آن اندکی متمایل به سرخی است, قاسم آبادیها و سیاهکلرودیها به این یخچال می گویند هندانه تابار , هندانه که همان هندوانه است و تابار یعنی یخچال طبیعی, اهالی آنجا معتقدند روزی امامزاده ای یا قدیسی پس از رسیدن به قله تشنه اش شد و هندوانه ای را که داشت آنجا خورد و براثر ریختن آب هندوانه روی یخ آنرا قرمز کرده است. در گردنه ها و پای سماموز, در هر چهار جهتش دامدارانی که از دو ده نامبرده می باشند در اقامتگاههای موقتی خود که کولام یا مالنگه نامیده می شود اقامت دارند و نزدیکترین کولام ها به قله, داغوله, پشته کوه رزنه بن, دور مالنگه هستند. ساکنین تمام آبادی هایی که بیشترین رفت و آمد را به این کوه زیبا داشته و دارند تا آنجا که من از کودکی ام بیاد دارم و با پرس و جو از بزرگترها, همیشه آنرا سماموز می نامیدند و نه سماموس. در نزدیکی قله سماموز قله کوچکتری که حدود دویست متر ارتفاعش کمتر است قرار دارد که محلی ها آن را کوچه سماموز (سماموز کوچک) می نامند. اینکه معنای کلمه سماموز چیست را هنوز دقیقا نمیدانم , اما حدسهایی می زنم و تا به تقریبا یقین بدل نشود نمی نویسم. البته موز که بخش دوم نام کوه را تشکیل می دهد در بخشهایی از گیلان و مازندران به معنای کوه می باشد
کسانی که امکان دیدن سماموز از نزدیک را ندارند برای دیدن آن از بهترین زاویه می توانند با دو تا سه دقیقه قایق سواری و دور شدن از ساحل در هرنقطه ای بین کلاچای و چابکسر آن را ببینند.


ر. اشکوری

منبع :شمال نیوز


انسان‌شناسی ماهیگیران ساحلی


در مقاله آچسون با عنوان «مردم‌شناسی ماهیگیری»  موضوعات مردمان ساحلی مورد بررسی قرار گرفته است.

یکی از تاکیدهای اصلی نویسنده در این مقاله اشاره به بی‌ثباتی، ناامنی، خطرات و تهدیدات شغل ماهیگیری است. ماهیگیری در یک محیط ناامن و بی‌ثبات اتفاق می‌افتد.

این بی‌ثباتی نه تنها از یک محیط فیزیکی بلکه از محیط اجتماعی که ماهیگیری در آن صورت می‌گیرد نیز ناشی می‌شود. دریا خطرناک و یک محیط بیگانه است و همچنین محیطی است که انسان برای بقا و زنده ماندن به اندازه کافی مجهز نیست و فقط با کمک ابزارهای مصنوعی وارد آن می‌شود (مثل قایق‌ها، بلم‌ها، تجهیزات تنفس زیر آب یا دیگر فن‌آوری‌ها)؛ آن هم در صورتی که شرایط جوی و دریا اجازه دهد.

تهدید همیشگی طوفان، حادثه یا کمبود ابزار، ماهیگیری را به‌عنوان شغلی بسیار خطرناک در همه نقاط دنیا تبدیل کرده است. تجهیزات ماهیگیری باید با شرایط و وضعیت آب تطابق داشته باشد، که به این معنی است که تجهیزات ماهیگیری صرفاً انتقال دادن ابزارهای شکارِ مورد استفاده در خشکی به دریا نیست و بسیاری از ویژگی‌های تکنولوژیکی ابزارهای ماهیگیری در وسیله‌های شکار که بیرون آب مورد استفاده قرار می‌گیرد، وجود ندارند. مناطق ساحلیِ در معرضِ جذر و مد، به اندازه اقیانوس‌های آزاد خطرناک نیستند، اما مردم در چنین مکان‌هایی نیز باید در مواجهه با جذر و مد عقب‌نشینی کنند و ابزارها و تکنیک‌های طراحی‌شده برای خشکی در اینجا جوابگو نیست.

مناطق دریایی نوعاً گونه‌های بسیار زیادی با ویژگی‌های متفاوت را در بر می‌گیرند که روش‌های صید متفاوتی را می‌طلبد. بنابراین ماهیگیرانِ یک فرهنگ واحد، باید در تکنیک‌های ماهیگیری متفاوت ماهر باشند. بسیاری از گونه‌ها فقط گاهی در دسترس هستند. نه فقط بسیاری از گونه‌ها به‌صورت فصلی مهاجرت می‌کنند، بلکه دسته ماهی‌ها می‌توانند طوری افزایش یا کاهش یابند که حتی برای متخصصان آموزش‌دیده ماهیگیری نیز پیش‌بینی کردن آن دشوار است.

این مساله که ماهی­گیران در یک وضعیت یکنواخت کار می‌کنند و حیواناتی را مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند که به سختی قابل دیدن هستند، بی‌ثباتی را افزایش می‌دهد. برای ماهیگیران، مکان‌یابی همیشه مسأله‌ساز بوده است؛ و بسیار سخت‌تر و شاید غیرممکن است که به اندازه شکارچیان و کشاورزان درباره گونه‌های مطلوب بدانند، کسانی که از نزدیک حیوانات و گیاهان مورد بهره‌برداری را مشاهده می‌کنند. به‌علاوه، صید افراد می‌تواند بر اساس فعالیت‌های شرکای ماهیگیر نوسان داشته باشد، و حتی ماهیگیرانی که با تکنولوژی نسبتاً ابتدایی کار می‌کنند، می‌توانند بر موجودی آبزیان در مغازه‌ها یا بازار تاثیر داشته باشند. در اغلب بازارهای ماهی‌فروشان در دنیا، قیمت‌ها نوسان دارند، بنابراین یک صید خوب همیشه به معنی درآمد یک روز خوب نیست.

جغرافی‌دانانی نظیر سائور معتقدند که قبل از ظهور کشاورزی، دریاها ذخیره غذایی بی‌پایان و مداومی را برای بشر فراهم می‌کردند. ثبات طولانی‌مدت موجودات زنده دریایی ممکن است فرصت‌های فوق‌العاده‌ای را برای اسکان در اختیار بشر قرار داده باشد. اما شواهد انسان‌شناسی اجتماعی جدید نشان می‌دهد که گشاده‌دستی و بخشایش دریاها در کوتاه‌مدت به‌طور آشکار غیرقابل اتکا است و زیست‌شناسان تاکید کردند که ماهیگیری صنعتی‌شده می‌تواند همه منابع را صید و آن را تمام کند.

این مساله که بسیاری از ماهیگیران ساعتهای طولانی در قایق‌های شلوغ و در یک محیط کاملا مردانه که دور از خانه است کار می‌کنند، مشکلات جسمانی و روان‌شناختی را برای ماهیگیران و خانواده‌های‌شان که جدا از آنها هستند به وجود می‌آورد. مهم‌تر اینکه، این مساله هم ماهیگیران و هم خانواده‌هایشان را مجبور می‌کند نقش‌هایی را بازی کنند که اغلب در فرهنگی که از آن آمده‌اند، مورد قبول نیست. مردان باید گروه‌های کاری کارامدی را سازماندهی کنند و به زندگی خصوصی نیز توجه کافی داشته باشند؛ زنان باید در طول مدتی که مردان برای زمان طولانی به ماهیگیری رفته‌اند از خانواده مراقبت و آنرا را اداره کنند. جای تعجب نیست که ماهیگیری در مقایسه با مشاغل روی خشکی در یک فرهنگ یکسان، ویژگی‌های روان‌شناختی متفاوتی را اتخاذ می‌کند و مشکلاتی در زمینه استخدام افراد در ماهیگیری وجود دارد.

از آنجایی که ماهیگیران اغلب اوقات غایب هستند و در عرصه سیاسی نیز حضور ندارند، اکثر اوقات به دلالان و صاحبان قایق وابسته هستند که این افراد می‌توانند ماهی­گیران را مورد استثمار قرار دهند. مهمترین مساله اینکه ماهی یک منبع مالکیت همگانی است. پیشینه تحقیقاتی رو به افزایشی در این زمینه در حال شکل‌گیری است که نشان می‌دهد همه منابع تحت مالکیت عموم (مثل هوا، اقیانوس‌ها، رودخانه‌ها و مراتع) مورد سوءاستفاده و بهره‌کشی قرار می‌گیرند؛ طوری که در مورد منابع تحت مالکیت خصوصی چنین اتفاقی نمی‌افتد. دارایی‌های شخصی و خصوصی توسط مالکان آن محافظت و نگهداری می‌شوند که سود هر نوع سرمایه‌گذاری صورت گرفته نصیب خودشان می‌شود. برعکس، آنهایی که به منابع همگانی وابسته هستند در سیستمی حبس شده‌اند که به نظر می‌رسد تنها کار عاقلانه برای آنها این است که بهره‌کشی خود را بدون هیچ محدودیتی افزایش دهند. چرا ماهیگیران باید در چنین شغلی بمانند در صورتی که هیچ راهی وجود ندارد که سود به خودشان برگردد؟ این مساله، بی‌ثباتی را هم در بلندمدت و هم در کوتاه‌مدت نشان می‌دهد. در کوتاه‌مدت به این معنی است که بازدهی جسمانی ماهیگیر نه فقط به منابع بلکه به عملکرد بی‌ثبات سایر ماهیگیران نیز بستگی دارد. در دراز مدت به این معنی است که ماهیگیر با فکر و خیالِ ورشکستگی کامل زندگی می‌کند.

به‌طور خلاصه می‌توان گفت که ماهیگیری محدودیت‌ها و مشکلات غیرمعمولی را مطرح می‌کند. تطابق و سازگاری با شرایط دریا یکی از مهمترین دستاوردهای بشر بوده است. سهم عمده گروهی از انسان‌شناسان که به مطالعه ماهی‌گیری می‌پردازند، افزودن به ادبیات این موضوع و وضع مفاهیمی بوده است که از طریق آن مردم مشکلات به وجود آمده در مسیر امرار معاش در این محیط ناامن و بی‌ثبات را حل کرده‌اند ....


در ادامه مطلب می توانید این مقاله را کاملتر در صفحه ی  مقدمه‌ای بر انسان‌شناسی ساحلی   مطالعه کنید ....

اسپیکر امازون به صحبت های ما گوش می کند

فناوری اطلاعات / اسپیکر آمازون


سیستم میکروفن صدای داخلی این اسپیکر آمازون می‌تواند از هر نقطه اتاق صدای مخاطب را به آسانی بشنود.

اکو هفت میکروفون داخلی را به همراه دارد و حتی در هنگام پخش موسیقی نیز صدای مخاطب را دریافت می‌کند. طبق توضیحات گفته شده در وبسایت آمازون، “سنسورهای درونی اکو از تکنولوژی Beam-Forming جهت شنیدن صدای مارا از هر طرف بهره می‌برند.”

این اسپیکر همچنین توانایی تولید یک صدای ۳۶۰ درجه را دارد تا نقطه ای از اتاق، بی بهره از موسیقی شما نباشد. در عین حال با پشتیبانی از بلوتوث می‌توان گستره وسیعی از سرویس‌های استریمینگ چون اسپاتیفای و پاندورا را نیز به آن متصل کرد.

منبع :چرتکه

اخلاق حرفه ایی دربازاریابی


اقتصاد اطلاعات / بازاریابی / اخلاق حرفه ای


 در شاهراه بازاریابی ؛ ترافیک اخلاق بازاریابی ، پر ترددترین راه رسیدن به بازار اخلاق مداری است  که همواره مورد توجه بازاریابان حرفه ای می باشد .

در اخلاق حرفه ای ، این  اخلاق بازاریابی است ،  که بازاریابان را می تواند  متهم به این نماید  که اندیشه و فرهنگ عمومی همواره این قضاوت را داشته باشد ؛ بازاریاب حرفه ای بودن یعنی ؛  مسلتزم دروغ ، تقلب ، بی عدالتی ، و بی توجهی به رفاه اجتماعی بودن  است .

اما واقعیت این نبوده و نیست . اگرحرفه بازاریابی آلوده به تقلب و اخلاق غیرحرفه ای باشد هرگز بازاریابان نمی توانند  برای کمک به اقتصاد تمام کشورهایی که به سطحی از توسعه یافتگی رسیده اند تاثیر گذار باشند .

حذف بازاریابی در اقتصاد  پاسخ مناسبی به مشکلات اخلاق غیرحرفه ای  آن توسط بازاریابان تقلبی  نیست . بلکه باید به دنبال تدوین و اجرای یک تئوری اخلاقی برای بازاریابی بود .

 جریانات اصولی درنظام اخلاقی

 نظام اخلاق بازاریابی  براساس تفکر نظامند اصولی بنا نهاده شد تا بتواند بازاری  را فراهم کند تا بازاریابان و کسانی که هدف بازاریابی هستند ازنظر اخلاقی و ارزیابی  شده درباره آن ها قضاوت کنند .

هنگامی که مردم درباره اخلاق بازاریابی صحبت می کنند عموما" به اصول ،ارزش ها وایده آنهایی اشاره می کنند که انتظار دارند بازاریابان و موسسات بازاریابی به آن ها وفادار باشند . زیرا این هنجارها ی هسته یک نظام بازاریابی را  بازاریابان تشکیل میدهند . در واقع اخلاق بازاریابی یک اخلاق بهنجاری است . اما از آنجا که این اخلاق بهنجاری بحث های تجربی و تحلیلی نیز به همراه دارند ، بنابراین بهتراست عنوان اخلاق بازاریابی را به طور گسترده تر به کاربرد  .

● اخلاق بازاریابی توصیفی

اخلاق توصیفی ، مطالعه وپژوهش در باب توصیف وتبیین اخلاق افراد ، گروه ها یا جوامع مختلف است . روش بحث و تحقیق در این نوع مطالعات اخلاقی تجربی و نقلی و نه استدلالی و عقلی است . هدف از آن نیزصرفا" آشنایی با نوع رفتار و اخلاق فرد ، گروه و یا جامعه ای خاص ونه توصیه و ترغیب افراد به عمل برطبق اخلاقیات گزارش شده و یا اجتناب از آن هااست . اخلاق بازاریابی توصیفی به دنبال پاسخ دادن به پرسش هایی نظیر پرسش های زیر است .

جوامع مختلف چه عقاید اخلاقی درباره بازاریابی دارند ؟

بازاریابان هنگامی که می خواهند تصمیمات اخلاقی بگیرند چه فرآیندهایی را طی می کنند ؟

اثرات بازاریابی برتوسعه اقتصادی محیط فقرا چیست ؟

تبلیغات به چه طریقی برمردم اثر می گذارد ؟

چه شرایط ادراکی لازم است تا یک فرد بتواند هدف تبلیغات را تشخیص دهد ؟

مهم ترین و مورد بحث ترین زمینه اخلاق بازاریابی توصیفی طی دو دهه گذشته مطالعه تجربی تصمیم گیری در بازاریابی بوده است . این زمینه در دو قالب عمده مورد مطالعه قرار می گیرد که همیشه قابل تمییز آن از هم نیستند . یک قالب ، مطالعه عوامل موثر بر رفتار تصمیم گیری اخلاقی بازاریابان است و دیگری طراحی مدل هایی که روند تصمیم گیری اخلاقی آنان را توصیف می کنند .در مورد شکل اول مطالعات ، عوامل موثر در رفتار تصمیم گیری اخلاقی افراد به دوبخش کلی تقسیم میشوند :

۱) عوامل فردی

۲) عوامل موقعیتی .

عوامل فردی شامل متغیرهایی است که در ارتباط با خود تصمیم گیرندگان است ، از جمله جنسیت ، ملیت ، سطح سواد ، مذهب ، سن ، وضعیت شغلی ، شخصیت ، نگرش ها و ارزش ها ، نتایج حاصل از مطالعات عوامل فردی موثر بر رفتار حاصل از مطالعات عوامل فردی موثر بر رفتار تصمیم گیری بیش از سایر عوامل است .

بسیاری از اوقات موقعیت ها و شرایط مختلفی که فرد در آن قرار گرفته برتصمیم گیری اخلاقی او موثر است . آثار موقعیت برفرآیند تصمیم گیری اخلاقی عبارتند از : تاثیر گروه های غیررسمی ، فرهنگ و جو سازمانی ، مدیریت عالی سازمان ، مدیریت عالی سازمان ، کد اخلاق سازمان ، پاداش ها وتشویق ها ، اندازه وسطح سازمان و فاکتورهای مختلف صنعت از جمله نوع و درجه رقابتی بودن صنعت ، به عنوان مثال Akaah ارتباط رتبه و نقش سازمانی را با اخلاق بررسی کرد و دریافت که متخصصین بازاریابی دارای رتبه سازمان پایین تر ، تفاوت معناداری با همکارانی که دارای رتبه سازمانی بالاتر هستند ندارند و نیز دریافت که بازاریابان دارای نقش اجرایی ، قضاوت های اخلاقی بهرتی نسبت به بازاریابان دارای نقش تحقیقاتی دارند .

شکل دوم مطالعه تجربی تصمیم گیری در بازاریابی شامل ایجاد چارچوب ها ومدل های توصیفی تصمیم گیری اخلاقی است که به دنبال شناسایی گام های مختلفی است که در رسیدن به تصمیمات اخلاقی طی میشوند ، یکی از مدل های مبسوط مدلی است که Hunt و Vitell طراحی کرده اند که دارای دیدگاهی ادراکی و چند مرحله ای است .

تقریبا" تمام مدل های توصیفی تصمیم گیری اخلاقی از تشخیص مسئله اخلاقی شروع میشوند ، به جستجوی راهکار ها ، ارزیابی آن ها وانتخاب بهترین راهکار می پردازند و درنهایت یک انتخاب بهترین راهکار می پردازند و در نهایت یک رفتار شکل میگیرد ، اختلاف این مدل ها معمولا" در جزییات است . پیامد مدل های توصیفی تصمیم گیری اخلاق ممکن است منجر به طراحی مجدد مکانیسم های سازمانی و مکانیسم های استراتژیک برای بهبود تصمیم گیری های اخلاقی شود . علاوه بر این ، مدل های توصیفی ممکن است روندها و تعارضات اخلاقی را فاش کنند که درغیر اینصورت بازاریابان هرگز درباره آن ها مورد سوء ظن قرار نمی گرفتند . مطالعات توصیفی اخلاق بازاریابی نقش مهمی در جهت دهی مطالعات هنجاری اخلاقی بازاریابی بازی میکند .

اخلاق بازاریابی هنجاری

اخلاق هنجاری به مطالعات و بررسی های هنجاری درباره تعیین اصول ، معیارها و روش هایی برای تبیین حسن وقبح درست و نادرست ، باید و نباید و امثال آن گفته میشود . این بخش از پژوهش های اخلاقی به بررسی افعال اختیاری انسان از حیث خوبی یا بدی ، بایستگی و نبایستگی و امثال آن می پردازد . صرفنظر از اینکه فرد، قوم یا دین خاصی چه نوع دیدگاهی درباره آن ها دارد .

اخلاق بازاریابی هنجاری دارای دو جنبه نظری و کاربردی است . مباحث نظری از طرفی به دنبال تعیین ارزش ها و استانداردهایی هستند که بازاریابان باید به آن ها وفادار باشند . تدوین منشورهای اخلاق و رفتار درسازمان ها در همین راستا است و از طرف دیگر دستورالعمل های هنجاری برای مدیران فراهم می کنند تا در حل مشاجرات اخلاقی و نیز در بررسی های اخلاقی زمینه های کاربردی بازاریابی نظیر تحقیقات بازاریابی ، تبلیغات و خرده فروشی از آن ها پیروی کنند .

بعنوان مثال طبق مدل fritzsche ، تصمیمات ابتدا مورد تجزیه و تحلیل سودمندی قرار می گیرند و منافع آن ها برای جامعه ارزیابی میشود . اگر تصمیم از این مرحله گذر کرد ، در مرحله بعد تاثیر آن بر افراد از جنبه رعایت حقوق آن ها و رعایت عدالت در مورد آنها سنجش میشود .

جنبه کاربردی با تمسک به ارزش ها و اصول مختلف اخلاقی ، بازاریابی را ارزیابی و برای تغییر فعالیت های غیر اخلاقی بازاریابی تلاش می کند .

به عنوان مثال Murphy و Lacszniak مجموعه سئوالات زیر را برای ارزیابی اخلاقی بودن فعالیت های بازاریابی به کار می برند :

- آیا این اقدام قانون را نقض می کند ؟ ( قسمت قانونی )

- آیا این اقدام مخالف تعهدات اخلاقی پذیرفته شده توسط اکثریت جامعه است ؟ ( تست ویژه تعهدات )

- آیا نیت ضرر رساندن از انجام این کار وجود دارد ؟( تست انگیزه )

- آیا احتمال دارد که در نتیجه این اقدام خسارت قابل توجهی به مردم یا سازمان ها وارد شود؟( تست نتایج )

- آیا جایگزین رضایت بخشی برای این اقدام وجود دارد که منافعی هم اندازه یا بیشتر از آن برای گروه های متاثر از اقدام داشته باشد ؟ ( تست بهره مندی )

- آیا این اقدام موجب تجاوز به حق دارایی ، حق تحریم خصوصی یا حقوق سلب ناشدنی مصرف کننده میشود ؟ ( تست حقوق )

- آیا این اقدام باعث کاهش ثروت فرد یا گروهی خواهد شد ؟ آیا این فرد یا گروه جزء قشر محروم جامعه است ؟ ( تست انصاف )

پاسخ مثبت به هریک از پرسش های فوق میتواند موجب غیر اخلاقی ارزیابی شدن تصمیم و لزوم تجدید نظر در آن میشود .

چهار ارزش اساسی که به طور چشمگیری در مباحث کاربردی اخلاق بازاریابی هنجاری به چشم می خورند عبارتند از صداقت ، آزادی ، رفاه و عدالت ،

دررابطه با ارزش صداقت ، شکل های مختلف پیشبرد و مخصوصا" تبلیغات به خاطر اغراق و دروغ مورد انتقاد قرار می گیرند . محققان بازاریابی به خاطر استفاده از کدهای مخفی برای شناسایی پاسخ دهندگان در پاسخنامه هایی که تعهد کرده اند بی نام و نشان باشد ، به خاطر فرستادن افراد نفوذی به فروشگاه ها برای مشاهده رفتار مشتریان و کارکنان و به خاطر پنهان کردن ماهیت تحقیقاتشان از افرادی که برای آن ها اطلاعات جمع آوری می کنند نکوهش میشوند . در برخی کشورها بازاریابان با تعیین قیمت چشمگیر مردم را به خرید ترغیب میکنند .

وقتی ارزش آزادی مطرح میشود انتقادات به برخی شکل های پیشبرد که مصرف کنندگان معمولی و قشر آسیب پذیر را تحت فشار قرار میدهد سر برمی آورد . گفته میشود که بازاریابان با ترغیب و در واقع اغوای سالمندان و کودکان به خرید چیزهایی که لازم ندارند یا نمی شناسند ارزشی برای حق انتخاب آنان قائل نیستند ، در کانال های توزیع ، خرده فروشان بزرگ ، گاهی متهم به این می شوند که تامین کنندگان کوچک را مجبور به قبول قراردادهایی می کنند که در صورت نبود اجبار هرگز آن را نمی پذیرفتند .

نویسنده : مرتضی سلطانی

منبع : روزنامه تفاهم