فرهنگ / ادبیات / شعر معاصر
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطربوی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیِ بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم ...
" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "
پ ن :
پایگاه خبری المانیتور گزارش داده است که ایجاد یک خط مستقیم بانکی میان نهادهای مالی ایران و آمریکا، از جمله امتیازاتی است که دولت آمریکا در مذاکرات هستهای با ایران مطرح کرده است.
اول صفر ورود اسرای کربلا به شام
#ادبیات و فرهنگ عاشورایی / واقعه عاشورا / اول صفر / ورود اهل البیت محاصره شده کربلا به شام
عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر کرد. طبری مینویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان حسین(ع) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(ع) نهادند. سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند».
در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین(ع) و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد»
کاروان اسرا هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور کردند و در بسیارى از این مناطق مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسین(ع) و اسارت خانواده آن حضرت سوگوارى و قاتلان آن حضرت را لعنت می کردند.
اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسیران و سرهاى شهیدان واقعه کربلا وارد دمشق، مقر حکومت یزید بن معاویه شدند.
سید بن طاوس در مورد این واقعه مینویسد:«وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازهای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند». به نظر حسن بن علی الطبری ، اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونهای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند.
شیخ عباس قمی مینویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله کان مسجد (محلی که توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(ع) به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی» «بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟
گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم ... سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» «خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟
گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم».
بدون شک همین برخوردها و روشنگریها و سخنرانیهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آنها را از کرده خویش پشیمان ساخت.
ابن اعثم مینویسد: «سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد(ع) و مغدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشاره کرد سر امام حسین(ع) را در طشتی زرین نهادند. سپس ازفرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آنها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند».
وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد و یزید ناچار شد به جرم و جنایت خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه اعتراف کرده، از امام زینالعابدین(ع) عذرخواهى و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره عودت دهد.
مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسین(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(س) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد(ع) در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود. این افشاگریها و مبارزههاى پنهان و آشکار اهلبیت در حالت اسیرى، یزید را نزد مسلمانان بىمقدار و بىاعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین(ع) تغییر داد.
منبع: تکیه ملحی
آخرین دیدارـ تنها با نگاهی خوب نیست
عاشقی بی لذت و ترس گناهی خوب نیست
لااقل یک جرعه از جام شراب من بنوش
اینقدر دل پاک بودن نیز گاهی خوب نیست
گفته ام یک عمر زیر لب به تو بی رحمی ات
با دل بیچاره ی بی سر پناهی خوب نیست
زندگی صدها خطا و تجربه دارد ولی
در قمار عشق هرگز اشتباهی خوب نیست
حقه های شعبده مخفی ست توی یک کلاه
دست بردن در میان هر کلاهی خوب نیست
کاش میشد دست هایت تا ابد در دست من...
اینکه دستت را بگیرم گاه گاهی خوب نیست
¤¤¤¤¤
گرچه میبخشد گناهان مرا با اعتراف
توبه پیش هر کشیش رو سیاهی خوب نیست
امیر احسان دولت ابادی