روانشناس اجتماعی خودکشی
با رشد فکری و خردمندانه نو شدن رفتارها و توسعه بینش های علمی ، بشر به این پدیده ناخوشایند اجتماعی به دیده انتقادی ، بد بینانه و مو شکافانه نگریسته و در وضع قوانینی جهت زدودن آن از صحنه اجتماع ، از هیچ کوششی فرو گذار نکرده است. در جامعه ایران نیز از دیرباز پدیده خودکشی ، عاطفه و محبت جمعی را دچار خدشه کرده و داغ های زیادی بر قلب هایشان نشانده است. در فرا راه رشد و توسعه اقتصادی – اجتماعی ، هر چه بر پیچیدگی روابط و مناسبات اجتماعی افزوده شد و نیازهای جدیدی خلق می شوند و هر چه فاصله طبقات اجتماعی از هم بیشتر شده و فاصله بین وسایل و اهداف ارزشمند و به هنجار جامعه فزونی می یابد ، میزان سرخوردگی و در نهایت خودکشی ها نیز افزایش می یابد. نا بسامانی اجتماعی ، سازمانی و نابرابری اجتماعی از عمده دلایلی است که در میان علت های خودکش مطرح می شوند. جامعه ایران نیز که در همین شرایط خاصی به سر می برد. اخیرا شاهد گسترش پدیده خودکشی در شهر و روستاهای خود بوده که مواردی از آنها در ماه های گذشته به ویژه در روزنامه ها منعکس شده است و این ما را به تامل در این پدیده دردناک واداشت. برگردانی که پیش روی خوانندگان قرار دارد در واقع طرح مساله خودکشی به شمار می رود. امیدواریم بتوانیم در شماره های آتی تحلیلی از خودکشی در ایران با تکیه بر آمار و ارقام ارائه دهیم که این امر ممکن نخواهد بود جز به طریق همیاری و مساعدت و همدلی مراجع و سازمان های دارنده آمار ، چیزی که نبود آن تا کنون به عنوان ، یکی از مشکلات عمده انجام تحقیقات اجتماعی شناخته شده و معضلات اجتماعی را همچنان ، جان سخت حفظ کرده و بر شدت آن افزوده است.
طبق پژوهش سازمان جهانی بهداشت، سالیانه 170 هزار تن در هند خودکشی میکنند و خودکشی دومین علت بزرگ مرگ زنان جوان در هند است..........
زبان و ادبیّات فارسی جلوه گاه اندیشه، آرمان، فرهنگ و تجارب روحیّات یک جامعه است. ادبیّات در تلطیف احساسات و پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ برعهده داشته است. به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پویا و ماندگار خواهد بود . انسان ها در گذر زمان، از زبان برای انتقال پیام ها، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند؛ و از ادبیّات که زبان برتر است به عنوان ابزاری در انتقال بهتر، بایسته تر و موثّرتر اندیشه های خود استفاده کرده اند.. به همین دلیل مضامین پرشور عرفانی، حکمی، فلسفی، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است.
این گوهر گرانمایه، در جهان مقامی بس شامخ و رفیع دارد و مایه ی فخر و مباهات و سرافرازی و سربلندی تمامی ایرانیان است. پس بر هر ایرانی وطن دوست ضروری است که زبان فارسی را به خوبی فرا گرفته، آن را به خوبی شناخته و به دیگر همنوعان در داخل و خارج کشور نیز بشناساند.
آموزش انشا نویسی را جدی بگیریم.
پس بر همه ی پدران و مادران ، هم چنین دبیران و مدرّسان که به نوعی مبلّغان و اشاعه دهندگان این اقیانوس بی کران هویّت و اقتدار و غنای تاریخی و هنری کشورمان می باشیم لازم و ضروری است در مقوله ی ادبیّات و خصوصا انشا، فراگیران را به نحو مقتضی و شایسته با اتّخاذ تدابیر و روش های عالمانه از این سطحی نگری و بی توجّهی خارج سازیم.
کارایی انشا
اهمیت درس انشا برای معلمان سایر دروس، اولیا، دانش آموزان بسیار ضروری است. چرا که اگر دانش آموز با شیوه های کارآمد بتواند به مهارت چهارگانه خواندن، نوشتن، گوش دادن و سخن گفتن مسلط شود در سایر دروس نیز موفق خواهد شد. این درس در واقع یک نوع تمرین « بیان » به شمار می آید، علم بیان کوشش دارد به ما بیاموزد چگونه می توانیم یک معنی و موضوع و مفهوم واحد را به گونه های متفاوت ایراد و ارائه کنیم.
تصوّر معلّمان از زنگ انشا این است که فکر می کنند دانش آموز باید آن چه را که ما می خواهیم بنویسد در واقع از انشای دانش آموز چهارچوب از پیش تعیین شده ای را انتظار دارند تا دانش آموز، افکار، اعتقادات، باورها و ارزش های اجتماعی و عرفی خود را در انشای خودش بیان کند.
هدف از آموزش انشا آن است که دانش آموز بتواند آن چه که در ذهن او می گذرد بنویسید به تعبیر دیگر همان طور که می تواند با ما سخن بگوید و ما را از اندیشه های خودآگاهی دهد؛ بتواند برای ما آن مطالب را بنویسد..........
غاده السمان (غادة أحمد السمان ) نویسنده و ادیب زن اهل سوریه است. وی یکی از بنیانگذاران شعر نو در ادبیات عرب به شمار میرود.
«غادة السمان»در ۱۹۴۲ در دمشق در یک خانواده ی برجسته ی محافظهکار متولد شد. پدرش مرحوم دکتر احمد السمان، رئیس دانشگاه سوریه و در یک دوره ی زمانی وزیر آموزش و پرورش بود که خویشاوندی دوری با نزار قبانی شاعر معروف دارد.
غادﺓ السّمان شاعر و نویسنده ای سوری است که سنت ، عشق ، زن ، تبعیض و تعصب ستیزی ، جنگ ، وطن پرستی ، و انسان دوستی از بن مایه های اصلی اشعارش است . شعر او مانند شعر فروغ روشن و ساده است ، او نیز احساسات و عواطفش را صریح و شفاف به تصویر می کشد ، به ارزش های انسانی احترام می گذارد و مانند فروغ در برابر بایدها و نبایدهایی که ناعادلانه تصویب شده اند طغیان می کند . از اشتراکات میان اشعار فروغ و غادﺓ می توان وجود نمادهای مشترک ، اشاره به مسائل زندگی خصوصی ، اشاره به تنهایی ، کودکی ، زن ، جامعه ، عشق ، رهایی ، شعر ، گناه و مرگ را ذکر کرد .
غادﺓ السّمان در مورد فروغ می گوید ؛ من ترجمه ی نمونه هایی ازاشعاراین شاعر شگفت انگیزرا خوانده ام . نقاط اشتراک زیادی میان جهان من و جهان او وجود دارد . اما یک فرق اساسی میان من و اوست و آن این که او بسیار شفاف است و قدرت زیادی برای آشتی دارد در حالی که من بیشتر تمرّد دارم و مایل به مقاومت هستم .
این بانوی شاعر سوری ، آثاری در زمینه نقد دارد که برخی از آن ها به چندین زبان ترجمه شده است؛ نکته قابل توجه برای ایرانیان مطلبی است که او تحت عنوان نامه عاشقانه به خوانندهٔ ایرانی نوشتهاست و دکتر عبدالحسین فرزاد در ابتدای ترجمهشان از مجموعه «شعر زنی عاشق در میان دوات»آن را آوردهاند؛ غاده در این نامه خطاب به ایرانیان میگوید:
«قصهها و رمانهایم به سیزده زبان ترجمه شد، اما تنها در ایران راز پنهانم را کشف کردند و برای نخستین بار ایرانیان بودند که اشعارم را ترجمه کردند، زیرا که عاشقان، راز معشوقان را در مییابند.» .......
اِم اِس یک بیماریِ خود ایمنی است که در آن بدن به سلولهای خود آسیب وارد میکند. به گونهای که سیستمِ دفاعی به سیستمِ مرکزیِ اعصاب "CNS"، حمله کرده و نواحی از مغز و نخاع دمیلینه میشود. این حالت ممکن است علائمِ فیزیکی، روحی و روانیِ فراوانی را سبب شود و اغلب، پیشرفتِ آن در ناتوانیهایِ فیزیکی و ادراکی است. این بیماری اغلب در سنینِ بینِ ۲۰ تا ۴۵ سالگی بروز میکند و در بینِ زنان شایعتر است، و میزانِ شیوعِ آن بینِ ۲ و ۱۵۰ در هر ۱۰۰٫۰۰۰ بستگی به کشور و جمعیتِ خاصِ آن دارد. «اِم اِس» برایِ اولین بار در سالِ ۱۸۶۸ توسطِ جین مارتین چارکات متخصصِ اعصابِ فرانسوی معرفی شد. این بیماری علاجی ندارد، اما ثابت شده است چندین معالجه مفید واقع میگردد. یکی از نامهایِ دیگری که کلمه ی مختصرِ اِم اِس با آن شناخته میشود "Disseminated sclerosis" است.
بیماری M.S یا Multiple Sclerosis ، که عمدتا در بالغین جوان بروز می کند. یکی از شایع ترین بیماری های مغز و اعصاب است که باعث سفت شدن و خشک شدن مکان های مختلف در بدن بیمار می شود و در ایران حدود 50000 نفر به آن مبتلا هستند......
ازجمله آثار قدیمی شهرستان ایذه و استان خوزستان پل تاریخی شالو است.
پل شالو گذرگاهی بوده به قدمت چند هزارساله که آثار برجامانده و شواهد موجود اطراف این گذرگاه گواهی است از هنر معماری و اندیشه ایرانیان باستان که در مسیر جاده تاریخی دزپارت قرارداشته.
این پل که با آبگیری سد کارون 3 زیر آب رفت خاطرات بسیاری را با خود به زیر آب برد از جمله خاطرات کوچ ایل بختیاری که همه ساله برای عبور از کارون خروشان باید از این تنگه عبور میکردند.
پل قدیم شالو که تشکیل شده از دو ستون بلند و مستحکم و دو طناب ضخیم و محکم که قدیم این پل چوبی بوده و تلفیقی از چوب و طناب بوده بعدها با استفاده از کابل دو سر پل را به هم وصل کردند و چیزی شبیه به اتاقک افراد و دامها را جا به جا میکرد.
به دلیل اینکه در خاک بختیاری رودخانه های بسیاری جریان دارد ، پل های زیادی نیز بر روی این رودخانه ها ساخته شده است تا موجب سهولت در رفت و آمد مردم گردند.
برخی از معروفترین پلهای این منطقه
عبارتند از: شالو، خداآفرید، اودو، مرواری، دوپلان، ارمند، کره بست، بهشت آباد،
بازفت، سوسن، هلایجان، لالی، دهنو، اورگان، ماری، زنجیره، سودجان، چهراز، باغملک،
میداوود، رودزرد و... که قدمت برخی از آنها به دوران اشکانی و ساسانی باز میگردد.
یکی از قدیمی ترین، بزرگ ترین و معروف ترین پل های بختیاری، پل « شالو» است .چون این پل در قلمرو طایفه شالو واقع بوده است، صدها سال است که به این نام شناخته می شود.
پل شالو و « گدار» معروف « بلوطک» نه تنها یکی از مهم ترین گذرگاههایی است که خوزستان را به فلات مرکزی ایران وصل میکند بلکه بخش مهمی از ایل بختیاری نیز از آن استفاده کرده و خود را به مناطق گرمسیری و سردسیری میرساند. این پل در طول تاریخ با اسامی مختلفی مانند: خره زاد، خورزاد، دزپارت، دسفارت، ایذج و شالو شناخته شده است.
پل و گدار شالو نفش مهمی در رونق جاده باستانی دزپارت، دسپارت، دزفارت یا دسفارد داشته است. این راه مهم در دوره عیلامی ساکنان دو سوی رشته کوه را در سرزمین فعلی بختیاری به هم متصل میکرد. این پل در دوره هخامنشی، اصفهان را به خوزستان (شوشتر، ایذه و اصفهان) مرتبط میساخت.
در کتاب «سفرنامه ابودولف » که در سال 341 قمری به رشته تحریر درآمده است در ذکر بناهای خوزستان آمده است: «پل معروف خورزاد(خرزاد) نیز از بناهای او می باشد. این پل میان ایذج و رباط واقع است و یکی از شگفتیهای جهان است. پل مزبور بر روی رودخانه خشکی که فقط هنگام طغیان آب باران آب دارد ساخته شده در آن هنگام این رودخانه به دریای خروشانی مبدل می شود که پهنای آن بر روی زمین به یکهزار ذراع و عمق آن به یکصد و پنجاه ذراع و پهنای کف آن به ده زراع میرسد. ساختمان این پل از پایین تا کف زمین با سرب و آهن انجام شده و هر قدر بنا بالا می آید از عرض آن کاسته و دهانه اش تنگ تر می شود. در دو جانب پل در شکاف میان ساختمان و زمین کنار رودخانه تفاله آهن آمیخته به سرب گداخته ریخته شده. پنهای شکافی که بدین شکل پر شده در سطح زمین به چهل ذراع می رسد. در اینجا دهانه رودخانه یکصد و دوازده ذراع است آنگاه پل روی پایه ها مزبور بنا شده. در شکاف میان پایه های پل و دو پهلوی رودخانه و همچنین در کف زمین آب سرب مخلوط با تکه های مس ریخته شده است. این پل دارای یک تاق بسیار محکم است و از شگفتیهای هنر معماری بشمار می رود.»
در دوره آل بویه این پل تعمیر و بازسازی شد. دلیل آن حمایت لرها و اهالی شهر ایذج از آل بویه و نقش کلیدی آنان در تشکیل و تاسیس سلسله آل بویه بود. آل بویه برای جبران خدمات لرها دست به کار بزرگی زدند و پل معروف ایذج را تعمیر و بازسازی کردند.
در اوایل سال 1308 شمسی در جریان قیام
علی مردان بختیاری برای پیشگیری از پیشروی قوای دولتی و غافلگیر شدن رزمندگان، پل
شالو تخریب شد. بعد از این گاهی با استفاده از کابلهای فلزی محکم و قطور اتاقکهای
چتری نیز درست میکردند که با قرقره و با کمک پلبانان عابرین به آن سوی رودخانه
هدایت میشدند.
در بهمن سال 1331 شمسی نیز با اشاره ژاندارم های مستقر در پادگان ایذه که گمان می کردند ابوالقاسم خان بختیار صبحگاه از این پل عبور می کند با اسید و تیزآب سیمهای فلزی پل را تخریب کردند تا هنگام عبور خان پل تخریب و خان و همراهانش به قعر دره سقوط کنند. اما آن روز به جای ابوالقاسم خان پنج روستایی بینوا جان خود را از دست دادند.
در سال 1343 شمسی عملیات نصب پل فلزی آغاز شد و در سال 1346 کار آن به اتمام رسید. در آبان ماه سال 1383 با اتمام عملیات سد کارون 3 و پل های قوسی و آبگیری سد، پل شالو به زیر آب رفت و از نگاهها محو گردید و تنها خاطره های آن برای عشایر و عابرین برجای ماند و پل های دوگانه قوسی جایگزین پل قدیمی شدند.
پل شالو صدها سال در اختیار طایفه شالو بود و هر سال در فصل بهار قبل از شروع کوچ بهاره آن را بازسازی می کردند و با عبور دادن عشایر از پل و گدار درآمد خوبی نیز عایدشان می شد.
بعدها کلانتر طایفه شالو به دلیل عواطف و وابستگی های فامیلی پل بانی و اخذ عوارض آن را به اشخاص دیگری واگذار کرد.
نهایتاً پس از کشمکشهای فراوان و دخالت طوایف دیگر، دولت با دریافت مبلغ 30000 تومان رسماً امتیاز پل بانی، نگهداری و دریافت عوارض را به کلانتر طایفه لجم اورک واگذار کرد.
منبع : همشهری آنلاین