با نزدیک شدن زمستان، روزانه به تعداد انواع پرندگان مهاجری که به مازندران مهاجرت می کنند، افزوده می شود اما سرنوشت برخی از آنها سرخ و کباب شدن در دیگ رستورانها و تابه های خانه هاست.
پرندگان مهاجر آبزی و کنارآبزی، هر ساله از اوایل مهر، مهاجرت خود را از سرزمین های شمالی و سیبری آغاز می کنند و با طی مسافت سه هزار کیلومتر، در تالاب های بین المللی گلستان و سواحل خزری فرود می آیند.
بر اساس سرشماری، در فصل مهاجرت سال گذشته، 98 گونه پرنده آبزی و کنارآبزی به تعداد یک صد هزار پرنده، با مهاجرت به تالاب های گلستان و مازندران زمستان خود را در این تالاب ها گذراندند.
سرنوشت چند درصد از آنها، پخته شدن در دیگ رستورانها و تابههای خانهها و منقل کباب مسافران است.
فریدونکنار به دلیل قرار گرفتن در مسیر مهاجرت سالیانه پرندگان مهاجر غرب آسیا و بخشهایی از شمال اروپا، نقطهای استراتژیک محسوب میشود. اما چند درصد از پرندگانی که به این نقطه مهاجرت میکنند، شانس بازگشت دارند؟
هر روز صبح در حالی که همه مشغول صرف صبحانه و شروع روز هستید، اینجا در بازار پرندگان شهر فریدونکنار، صدها پرنده وحشی و عمدتا حمایت شده، به صورت مرده و زنده، به سادگی هرچه تمام به صورت کاملاً علنی خرید و فروش میشوند.
گاه بنا به درخواست مشتریها، پرندههای مهاجر زنده موجود در بازار در کنار خیابان ذبح شده و پرکنده تحویل داده میشوند، گاه پرندههای از قبل ذبح شدهاند و به فروش میرسند و گاه مشتری ترجیح میدهد پرنده را به صورت زنده خریداری کند.
مشاهدات میدانی از این بازار این نکته را روشن کرد که تنها در چهار روز (از تاریخ ١۴ تا ١٧ آبان ماه) دست کم دو هزار غاز خاکستری مهاجر در این بازار خرید و فروش شدهاند. درصد بالایی از این پرندگان صید شده به سفارش رستورانها (چه در مازندران و چه رستوران های شناخته شدهای در تهران) هر روز صبح به این بازار آورده میشوند و معامله میشوند.
در روزهای گذشته، قیمت هر غاز به دلیل فراوانی از ٧٠ هزار تومان در هفتههای گذشته به شکل بیسابقهای به ٣٠ هزار تومان تنزل پیدا کرده است.
این نسل کشی حیات وحش که میتوان بر آن نام غارت سرمایه ملی طبیعت کشور را نهاد، در فریدونکنار و سرخرود مازندران به بهانههای مختلف صورت می گیرد.
سود اصلی حاصل از این کشتار و خرید و فروش هر روزه، صرفا عاید عده محدودی از مردم محلی و البته رستورانهای حامی این بازار میشود؛ اما تبعات جبرانناپذیر آن گریبانگیر طبیعت رو به اضمحلال را خواهد گرفت و سرنوشت اقتصاد وابسته به اکوتوریسم شمال ایران را در آیندهای نه چندان دور دستخوش تغییرات ناخوشایند خواهد کرد.
محمد علی الله قلی کارشناس و دوستدار حیات وحش با اشاره به خرید و فروش و کشتار پرندگان در بازارهای فریدونکنار در این زمینه می گوید: کشتار به راه افتاده، تنها مربوط به بخشی از جمعیت پرندگان است که در آغازین روزهای فصل مهاجرت وارد سواحل شمالی کشور شدهاند و انتظار میرود جمعیتهای بیشتری از انواع پرندگان مهاجر هنوز در مسیر مهاجرت سالیانه خود به منطقه باشند.
به گفته الله قلی، افزایش بیش از یک هزار و ۵۰۰ مجوز جدید برای اسلحههای شکاری، علاوه بر اسلحههای مجاز قبلی، فشار مضاعف و قابل توجهی را بر حیات حیات وحش منطقه وارد خواهد آورد و در حال حاضر بیش از دوهزار و ۵۰۰ قبضه اسلحه شکاری در محدوده محمودآباد تا بابلسر دارای جواز هستند.
وی افزود: با افزایش بدون مطالعه این تعداد اسلحه شکاری مجاز و کمبود نیروی اجرایی سازمان حفاظت محیط زیست، تمایل مردم خصوصا قشر جوان شهرهای شمالی کشور به شکار هرآنچه در محیط اطراف قابل شکار است، بیشتر شده است.
الله قلی افزود: در حال حاضر شکار به شکل نگران کنندهای به عنوان یک تفریح و رقابت جدید در بین نسل جوان ساکن شمال کشور مشاهده میشود که بازتاب چنین پدیدهای را میتوان در صفحات پدیدار شده در شبکههای اجتماعی مشاهده کرد.
این دوستدار حیات وحش بیان داشت: عکسهای شکار انواع مختلف پرندگان و پستانداران در مازندران و تشویق شکارچیان نوپا برای فعالیت بیشتر با اسلحههای عمدتا مجاز به سرعت در فضای اینترنت در حال انتشار و گسترش است.
وی یادآور شد: نکته حایز اهمیت آن است که با ادامه سکوت و بیتفاوتی سازمان حفاظت محیط زیست و انفعال ادارات حفاظت محیط زیست مازندران، این کشتار دامنه بسیار وسیع تری پیدا خواهد کرد.
بسیاری از آثار نقاشان مدرن قرن بیستم از سوی هیتلر "هنر انحرافی" نام گرفته بود.
در خانه مرد هشتاد سالهای در مونیخ حدود ۱۴۰۰ تابلوی نقاشی یافت شده که گمان می رود توسط نازیها مصادره شده بود.
به گفته مقامهای آلمانی در میان آثار هنری که اخیرا در مونیخ پیدا شده، تابلوهای ناشناخته ای از نقاشان مطرح اواخر قرن نوزدهم و بیستم به چشم می خورد.
به نقل از سایت بی بی سی فارسی، آثار ناشناخته نقاشان مطرح در میان گنجینه هنری تازه کشف شده رخ نمایی می کند. گفته می شود که ماموران اداره دارایی از اوایل سال ۲۰۱۲ به این مجموعه گرانبها دست یافته اند، اما از درز خبر آن به رسانهها جلوگیری کرده بودند، زیرا امکان دارد بر سر مالکیت تابلوها مشکلات مالیاتی و سیاسی بروز کند.
دادستانان گفته اند که روند احراز هویت مالکان همچنان ادامه دارد. تصاویری از این تابلوها در یک کنفرانس خبری در مونیخ سال 2013 پخش شد.
به گفته کارشناسان این آثار توسط نازی ها از مجموعه داران خصوصی و موسسه های هنری مصادره شده بود. در میان این تابلوها آثاری از رنوار، پیکاسو، ماتیس، شاگال و تولوز لوترک وجود دارد.
راینهارد نِمِتس، رئیس دفتر دادستانی شهر آوسبورگ گفته است که ۱۲۱ نقاشی با قاب و ۱۲۵۸ نقاشی دیگر بدون قاب در مارس ۲۰۱۲ در آپارتمان شخصی به نام کورلنیوس گورلیت در مونیخ کشف شد.
از این گنجینه آخرین بار در یک حراجی تابلویی از ماکس بکمان، نقاش اکسپرسیونیست، به بهای حدود یک میلیون و دویست هزار دلار به فروش رفته است
بر اساس گزارش مجله آلمانی فوکوس، آقای گورلیت فرزند یک دلال هنری در زمان جنگ جهانی دوم در مونیخ است و در طول سال ها هر گاه به پول احتیاج داشته یکی از تابلوها را می فروخته است.
تخمین زده می شود که این نقاشی ها بیش از یک میلیارد یورو ارزش دارد. مایک هافمن، کارشناس هنری می گوید که برخی از نقاشی ها کثیف شده اند، اما آسیبی ندیده اند.
رسانههای جمعی از قول کارشناسان میگویند که این آثار از دو منبع گردآوری شدهاند: بخشی از آنها آثاری هستند که رژیم نازی میان سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ از املاک یهودیان ثروتمند ضبط کرده است. بخش دیگر را حکومت نازی از موزهها و مجموعههای هنر گردآوری کرد و پس از یک بار نمایش در "نمایشگاه هنر انحرافی" برای همیشه از انظار عمومی پنهان کرد.
هیلدهبرند گورلیت مامور بود که آثار هنری اوایل قرن بیستم را که سوی نازی ها غیر آلمانی و "هنر انحرافی" محسوب می شد از موزه های آلمان جمع آوری کند.
او از سوی حزب نازی مامور بود که این آثار را در خارج از آلمان بفروشد که بخشی از آن را نگه داشت. آثاری چون گرنیکا، اثر پیکاسو از جمله آثار هنری منفور نازی ها بود.
پدر این پیرمرد 80 ساله نقاشی ها را در انباری مخفی کرده بود که پس از مرگ او به دست پسرش رسید. پسر که اینک مردی ۸۰ ساله است، آثار را سالهای طولانی در اتاقهای تاریک و کثیف آپارتمان خود نگه داشته بود.
بنا به گزارش ماموران، آنها هزاران طرح و نقاشی را در میان قوطیهای خالی کنسرو و مواد گندیده و کپکزده یافتهاند. هیلدهبرند گورلیت در سال ۱۹۵۶ در جریان یک سانحه رانندگی درگذشت.
گفته میشود که کارشناسان از وجود برخی از آثار معروف این مجموعه مانند کارهای پیکاسو یا ماتیس باخبر بودند، اما گمان میبردند که آنها برای همیشه نابود شدهاند. انتظار میرود که صاحبان پیشین آثار، بازگرداندن آنها را از مقامات آلمانی طلب کنند.
در سوگ مردی که مهریه زندگیش کتاب بود!
امیر انصارکه درسال 90 و به دنبال طرح تعالی روابطعمومی در سازمان صداوسیما، به عنوان رئیس اداره طرح وتوسعه روابطعمومی الکترونیک منصوب شده بود در سن 34 سالگی در6 آبان ماه 93 به علت بیماری سرطان درگذشت و در قطعه 258 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
او فارغ التحصیل روابط بینالملل در مقطع کارشناسی ارشد، مدیر روابطعمومی دانشکده صداوسیما و مدیر نظارت و ارزیابی رسانههای مجازی سازمان صداوسیما بود.
درس هایی برای روابط عمومی
یکی از وظایف روابط عمومی ها مانیتور کردن اخبار روزنامه ها و خبرگزاری ها به طور روزانه و تهیه بریده جراید برای ارائه به مدیران و کارمندان سازمان می باشد. در روش سنتی، مسئول مربوطه پس از دریافت روزنامه ها و یافتن خبرها، با بریدن آنها و چسباندن در کنار یکدیگر و سپس کپی گرفتن از صفحات آماده شده اقدام به تهیه بریده جراید می کند که کاری زمانگیر و پرهزینه است و عموما بریده جراید بسیار دیر به دست مدیران سازمان می رسد.
روابط عمومی الکترونیک به نوعی از روابط عمومی اطلاق می شود که در آن از ابزارهای الکترونیک نظیر سیستم پاسخگویی الکترونیک، رادیو، Voice و نظایر آن برای انجام ماموریت های روابط عمومی استفاده می شود. قرار دادن متون انتشاراتی تولید شده در روابط عمومی با همان شکل و فرمت مثلا در قالب PDF نیز در چارچوب روابط عمومی الکترونیک قرار می گیرد.
در روابط عمومی الکترونیک به جای بهره گیری از شیوه های سنتی مواجهه با مشتریان یا مخاطبان، از تکنولوژی های الکترونیکی به منظور سهولت، سرعت و فراگیری بیشتر استفاده می شود.
در هر صورت فرآیند گام گذاشتن روابط عمومی از شکل سنتی به عرصه الکترونیک، یک جهش و گام اساسی برای ورود به دنیای مجازی محسوب می شود و سنگ بنای سایر فعالیت های روابط عمومی در فضای آنلاین در همین مرحله گذاشته می شود
یکی از ویژگی های برجسته از زنده یاد امیر انصار این بود که قبل از نوشتن مطلب در حوزه روابط عمومی، درباره موضوع تحقیق و بررسی می کرد و این از نکاتی است که تمامی روابط عمومی ها باید به آن توجه کنند و از ویژگی های شخصیتی ایشان می توان به متواضع و کم توقع بودن ایشان اشاره کرد. ایشان انسان با اخلاق و بی حاشیه ای بود و به هیچ عنوان به دنبال خود نمایی کردن نبود و در عین حال آخرین اخبار رسانه ها را دنبال می کرد.
امیر با عشق وعلاقه فردی به دنبال استقرار نظام روابط عمومی الکترونیک دررسانه ملی بود وخوشبختانه توانست ساختار روابطعمومی الکترونیک دراین سازمان را ترسیم وبه تصویب رسانده وخودبه عنوان نخستین مدیر روابطعمومی الکترونیک منصوب شده و فعالیت کند. انصار تجارب خود را در قالب مقالهای در هفتمین همایش روابطعمومی الکترونیک در سال 91 در اختیار علاقمندان قرار داد.
تلاش برای ایجاد وفاق، همدلی و هم افزایی میان فعالان روابطعمومی از دیگر ویژگیهای امیر بود. محوریت وی در تشکیل جلسه مشترک رؤسای انجمنها و سازمانهای فعال روابطعمومی با مدیران روابطعمومی رسانه ملی شاهد مثال این ویژگی است. «همه بر یک کشتی سواریم» عنوان یادداشتی است که از وی در شماره اردیبهشت ماه 91 ماهنامه مدیریت ارتباطات درج شد.
پرکاری و به روز بودن یکی دیگر از ویژگیهای مرحوم انصار بود. آخرین یادداشت وی که به بهانه تشکیل وزارتخانه روابطعمومی توسط گروه تروریستی داعش، با عنوان «تروریستها هم به روابطعمومی نیاز دارند» تنها حدود دو ماه قبل از مرگش منتشر شد .
این مرحوم، شادیهایش را با دیگران تقسیم و دردها و غمهایش را برای خود حفظ میکرد! به غیر از کسانی که با دیدنش متوجه بیماری او میشدند، کمتر کسی را در جریان حال و روزهای نامساعد خود قرار داده بود. امیر غیبت فیزیکی خود در مجامع حرفهای و صنفی را هم با حضور مجازی و ارتباطات تلفنی، جبران کرده بود.
در مراسم سومین روز درگذشت امیر انصار، یکی از مدیران رسانه ملی نکتهای در مورد وی و همسرش گفت که به نظرم بیانگر عمق شخصیت وی و شریک زندگیش است. مهریه این دو زوج هنرمند، کتاب بود!
روانشناس اجتماعی خودکشی
با رشد فکری و خردمندانه نو شدن رفتارها و توسعه بینش های علمی ، بشر به این پدیده ناخوشایند اجتماعی به دیده انتقادی ، بد بینانه و مو شکافانه نگریسته و در وضع قوانینی جهت زدودن آن از صحنه اجتماع ، از هیچ کوششی فرو گذار نکرده است. در جامعه ایران نیز از دیرباز پدیده خودکشی ، عاطفه و محبت جمعی را دچار خدشه کرده و داغ های زیادی بر قلب هایشان نشانده است. در فرا راه رشد و توسعه اقتصادی – اجتماعی ، هر چه بر پیچیدگی روابط و مناسبات اجتماعی افزوده شد و نیازهای جدیدی خلق می شوند و هر چه فاصله طبقات اجتماعی از هم بیشتر شده و فاصله بین وسایل و اهداف ارزشمند و به هنجار جامعه فزونی می یابد ، میزان سرخوردگی و در نهایت خودکشی ها نیز افزایش می یابد. نا بسامانی اجتماعی ، سازمانی و نابرابری اجتماعی از عمده دلایلی است که در میان علت های خودکش مطرح می شوند. جامعه ایران نیز که در همین شرایط خاصی به سر می برد. اخیرا شاهد گسترش پدیده خودکشی در شهر و روستاهای خود بوده که مواردی از آنها در ماه های گذشته به ویژه در روزنامه ها منعکس شده است و این ما را به تامل در این پدیده دردناک واداشت. برگردانی که پیش روی خوانندگان قرار دارد در واقع طرح مساله خودکشی به شمار می رود. امیدواریم بتوانیم در شماره های آتی تحلیلی از خودکشی در ایران با تکیه بر آمار و ارقام ارائه دهیم که این امر ممکن نخواهد بود جز به طریق همیاری و مساعدت و همدلی مراجع و سازمان های دارنده آمار ، چیزی که نبود آن تا کنون به عنوان ، یکی از مشکلات عمده انجام تحقیقات اجتماعی شناخته شده و معضلات اجتماعی را همچنان ، جان سخت حفظ کرده و بر شدت آن افزوده است.
طبق پژوهش سازمان جهانی بهداشت، سالیانه 170 هزار تن در هند خودکشی میکنند و خودکشی دومین علت بزرگ مرگ زنان جوان در هند است..........
شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب حاج رضایی، دو برادر از بارفروشان میدان بار تهران بودند که در برپایی قیام 15 خرداد 1342 نقش مؤثری داشتند. پس از این واقعه، طیب به عنوان یکی از محرکین اصلی تحت تعقیب قرار گرفت به طوری که فرمانداری نظامی تهران طی گزارشی ویژه، به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایی مسئوول اصلی این اقدامات است.
از حمایت پهلوی تا دستگیری انقلابی بودن
وی در سال ۱۳۳۲ از موافقین رژیم شاهنشاهی پهلوی در کودتای ۲۸ مرداد بود. اما بعدها تغییر رویه داد و به انقلابیون نهضت اسلامی پیوست و سرانجام در یازدهم آبان ماه ۱۳۴۲ در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران اعدام گردید و در قسمت شرقی حرم شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
طیب حاج رضایی (۱۲۸۰ در تهران - ۱۱ آبان ۱۳۴۲ در تهران) از عیاران و باستانی کارهای تهران در دوران سلطنت سلسله پهلوی و از جمله افرادی بود که در ادبیات محاورهای آن زمان به جاهل و یا لوطی مشهور بودند. طیب در محله صابون پز خانه(در اصطلاح عام صام پزخانه) تهران به دنیا آمد. پدر او حسینعلی حاج رضایی از اهالی سگمس آباد(ارتش آباد) از توابع قرقان قزوین بود که پس از مهاجرت به تهران به شغل جمع آوری بوتههای خشک برای نانواییها مشغول بود. طیب سه برادر به نامهای حاجی مسیح، اکبر و طاهرداشت او از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقهمند بود و پس از پایان یافتن دوره سربازی بود که نام او کم کم بر سر زبان ها افتاد. طیب از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ از میدان داران به نام میوه و تره بار تهران بود و به کار خرید و فروش میوه و تره بار مشغول بود. اودر دوران زندگی اش دو همسر و هفت فرزند داشت.
طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی 2 برادر بودند که دستگیر شدند و به مدت 5 ماه در زندان رژیم منفور پهلوی زیر شکنجهها مقاومت کردند. پایمردی آنان به حدی بود که شهادت را بر عفو شاه خائن ترجیح دادند. شهید طیب دربرابر همه شکنجهها و سختیهای زندان مقاومت کرد و مردانه ایستاد. او حاضر نشد از راه جدیدی که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامی موضعی بگیرد.
شهید حاج اسماعیل رضایی در ذیل ورقه دادگاه چنین نوشت: اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟" رژیم با معرفی، محاکمه و اعدام طیب حاج رضایی و برادرش اسماعیل رضایی که در بین مردم دارای نفوذ و محبوبیت بودند، قصد داشت تا قیام بزرگ مردمی و برخاسته از اعتقادات مذهبی مردم در 15 خرداد 42 را که در راه دفاع و حمایت از یک مرجع دینی ابراز شده بود، یک جنجال وابسته به بیگانه و ایادی وابسته آنان در داخل تلقی کرده و عاملان آن را مشتی فرصتطلب و قلدر معرفی نماید.
روایتی از حاشیه های زندگی طیب
کتاب کوچه نقاشها، ازخاطرات سید ابوالفضل کاظمی می نویسد : محمد آقا [محمد باقری معروف به محمد عروس] درباره آن روز [قیام خرداد 1342 در تهران] گفت: «بعد از این که شهربانی و ساواک ریختن و ما رو کت بسته بردن به شهربانی، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین کاردی، عباس کاردی، حاج آقا توسلی، حاج علی نوری، حاج علی حیدری و مرتضی طاری هم قاتی ما بودن و دستگیر شدن. همه آنها، بارفروش های میدان بودن و به خاطر آقای خمینی ریختن تو خیابون و به نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همه اینها، طیب بود.
چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاج رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختن. وقتی ما رو به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمون بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بود. خودش هم از بزن بهادرها و لاتهای تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه دار شد و پسر اولش ، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغونی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم. دستبند به دستش بود. سلام کرد و گفت: محمد آقا ! ما رفیق نامرد نیستیم. جوابش را ندادم؛ اما می دونستم که ساواک ازعلاقه طیب به آقای خمینی سوء استفاده می کند.
آن زمان، طیب با شعبان - شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ - سرشاخ شده بود . هر دو ، یکه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان، ورزشکار بود و طرفدار شاه؛ طیب میداندار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم نواز. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت و طیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال و احوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا میدونه. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زد و بند کنند و وادارش کنند که بگه خمینی به من پول داده تا بارفروش ها رو تیر کنم .
آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرف های شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچه های حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.
عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند.
بعد از اعلام حکم، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده.
اینها را گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما طیب که تو یک سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: این حرفها رو برای ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچه حضرت زهرا در نمی افتم.
فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشان برای اعدام. وقتی میرفتن، طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.
نیم ساعت بعد، صدای رگبار اومد و معلوم شد که تیربارونشون کردن. طیب، رسم مردانگی رو به جا آورد و عاقبت به خیر شد. هنوز هم حیرون کار طیب هستم.»
محمد آقا هر وقت این قصه را برایم می گفت، به پهنای صورت اشک می ریخت و می گفت: هر وقت یاد آن شب می افتم، قلبم می گیره. خیلی طیب رو اذیت کردن تا از شاه طلب بخشش کنه؛ اما خدا اگر بخواد کسی رو بخره، می خره. اسم طیب و حاج اسماعیل رضایی تا قیامت موندگاره.
بعد از پیروزی انقلاب، محمد آقا با جمعی از مردان انقلابی خدمت امام خمینی رسیدند و با ایشان عکس یادگاری انداختند. وقتی محمد آقا پیام طیب را به امام گفت، امام فرمود: طیب، حُر دیگری بود.