در آیین نامه راهنمایی و رانندگی ذیل ماده ۱۰۱ و در تعریف رنگهای چراغ راهنمایی آمده است؛
الف- چراغ سبز برای حرکت
ب- چراغ زرد برای احتیاط
پ- چراغ قرمز برای ایست
در سرتاسر ایران حتی یک عدد چراغ راهنمایی با رنگ زرد دیده نمی شود و تمام چراغهای راهنمایی و چراغهای احتیاطی که دیده می شوند با رنگ نارنجی یا همان پرتقالی بوده است.
رنگ نارنجی با رنگ زرد متفاوت است و در تمام زبانهای دنیا اسامی متفاوتی برای این دو رنگ وجود دارد. اما چرا با وجود این که در قانون نسبت به کلمه «زرد» تصریح شده است، تمامی چراغهای راهنمایی به رنگ «نارنجی» هستند، موضوعی است که باید به آن پرداخت ....
ضربالمثلهای توجیهکننده بیدقتی
در زبان فارسی ضربالمثلهایی وجود دارد که بیدقتی را تئوریزه کرده است. به عنوان نمونه «چه علیخواجه، چه خواجهعلی» این ضربالمثل میگوید علیخواجه با خواجهعلی فرقی ندارد و اصلاً اگر فرق هم داشته باشد مهم نیست و هر دو با هم برابرند. آیا واقعاً همین طور است؟ یعنی مثلاً اگر کسی اسمش علیمحمد است، او را محمدعلی صدا کنیم یا بنویسیم باز هم یکسان است؟ باز از همین نوع است ضرب المثل «چه حسنکچل، چه کچلحسن».
«آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب» این ضربالمثل نیز با بیانی ناامیدکننده میخواهد بگوید وقتی مصیبت به سراغ آدم بیاید چه تفاوتی دارد که کم باشد یا زیاد. در حالی که در همین مثال وقتی آب از سر بگذرد اگر یک وجب باشد شما با اندکی دست و پا زدن و احیاناً قدری پادوچرخه زدن میتوانید خودتان را نجات دهید و اگر آبی که از سر شما میگذرد صد وجب باشد، جنازهی شما هم پیدا نخواهد شد. پس حتی اگر از سر یک فرد غرق شده هم آب یک وجب گذشته باشد یا صد وجب در کمکهای اولیه و پیدا کردن جنازه با هم فرق دارند.
تازه اگر یک نفر هم مثل من پیدا شود و به این بیدقتیها اعتراض کند، میگویند: «ای آقا! این قدر مته به خشخاش نگذارید، لطفاً»
هزار پا یا چهل و دو پا؟
وقتی به کشورهای دیگر سفر میکنید یا با زبانها و تمدنهای دیگر آشنا میشوید بیش از پیش به بیدقتی ایرانیها پی میبرید. در زبان عربی به هزار پا میگویند ام أربعة و أربعین یعنی مادر چهل و چهار، چون چهل و دو پا و دو شاخک دارد. همین عربهایی که ما آنها را با انواع القاب و عناوین تحقیر میکنیم، در هنگام انتخاب نام این حیوان خیلی از ما دقیقتر عمل کردهاند. موضوع فقط به اینجا ختم نمیشود. عربزبان به آن چیزی که ما میگوییم هفتتیر، میگوید مسدّس یعنی ششتایی. چون به واقع هفتتیر ۶ عدد تیر دارد. حالا معلوم نیست اولین نفری که این اسم هفتتیر را انتخاب کرده، از شدت هیجان برای شمارش تعداد تیرها هول شده است یا طبق قاعدهی یک کلاغ چهل کلاغ یکی هم از طرف خودش اضافه کرده است، معلوم نیست. اما این همه ایرانی و فارسی زبان که بعد از آن نفر اول هفتتیر را دیدهاند و از آن استفاده کردهاند آیا نباید با خودشان میگفتند این که ۶ تیر بیشتر ندارد پس تیر هفتم کجاست؟
پراید GTXi یا GLXi؟
تمامی خودروهای پراید صبا صندوقدار که از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۸۹ تولید شدهاند در سند خودرو و کارت شناسایی آنها عبارت پراید جیتیایکسآی و روی در راننده بالاتر از زه عبارت GLXi نقش بسته است و هیچ کس هم به این موضوع اعتراضی ندارد. این اشتباه مربوط به یک روز و یک ماه نیست. پنج سال در یک کشور عبارت حک شده بر روی پرفروشترین خودروی آن یعنی پراید صندوقدار با سند آن مطابقت نداشته است. چرا هیچ یک از مراکز شمارهگذاری خودرو و مؤسسه استاندارد و حتی مشتریان به این مسأله واکنش نشان ندادهاند؟
قرار ملاقاتهای ایرانی
میخواهیم قرار ملاقات بگذاریم، میگوید: «در اصلی دانشگاه، ساعت ۵ تا ۵:۳۰» یعنی بالاخره ساعت ۵ یا ساعت ۵:۳۰؟ آن وقت شما انتظار دارید کسی که در قرار ملاقاتش منها و مثبت نیم ساعت تلورانس دارد، در تولیدات و کیفیت زندگی و رفاقت و صداقتش چقدر تلورانس داشته باشد؟
نتیجه این بیدقتیها چیست؟
نتیجهی این بیدقتیها این میشود که «گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری». وقتی مجریان قانون بین رنگ زرد و نارنجی تفاوت قائل نشوند، بین خیلی چیزهای دیگر هم تفاوت قائل نمیشوند و دیگر اجرای مو به موی قانون و عبارت «مُرّ قانون» بیمعنا خواهد بود.
نتیجهی این بیدقتیها این است که شما به ندرت کوچه و خیابانی را در ایران میتوانید پیدا کنید که تمام خانهها و مغازههای آن دقیقاً در یک راستا ساخته شده باشد. این قدر عقبنشینی و جلورفتگی در خیابانهای و کوچهها وجود دارد که نظم دیداری شهر را به هم ریخته است. همین مسأله در خصوص عدم رعایت «خط آسمان» در بناهای شهری نیز مصداق دارد.
نتیجه این بیدقتیها این است که شما به راحتی میتوانید شعر فریدون حلمی را به جای مولانا غالب کنید. نتیجه این بیدقتیها این میشود که فردی مثل مهدی خزعلی، صدای یک خانم جلسهای را با دعای جوشن کبیر هایده، عوضی میگیرد و برای وی طلب استغفار میکند.
نتیجه این بیدقتیها این است که به راحتی لوازم آشپزخانه چینی را میتوان با نام DESSINI محصول ایتالیا به ایرانی جماعت غالب کرد و یک نفر هم نمیپرسد که چرا دامنه این سایت ایتالیایی در چین ثبت شده است و چرا این سایت زبان ایتالیایی ندارد و حتی یک شماره تلفن در تمام بخشهای سایت برای پشتیبانی خدمات یا سفارش خرید قید نشده است؟
نتیجه این بیدقتیها اتلاف هزاران ساعت وقت مسافران در تأخیر پروازهای داخلی و خارجی شرکتهای هواپیمایی ایرانی است. نتیجه این بیدقتیها این است که اکثر جلسات در سازمانهای دولتی سر وقت شروع نمیشود. نتیجه این بیدقتیها این است که پنجاه سال میتوان خرمای بم را به اسم «رطب مضافتی بم» فروخت و یک نفر هم اعتراض نمیکند که این خرماست نه رطب. رطب آن میوهی تازه و شیرهداری است که رنگش بین قهوهای و زرد است.
نتیجهی این بیدقتیها را شما به وضوح میتوانید در محصولات ایرانی ببینید. اگر از محصولات پلاستیکی ایرانی استفاده کرده باشید، لبههای تیز پلاستیک روی محل خط تزریق قالب پلاستیک هنوز باقی است. حال آن که این لبهها در نهایت باید با ابزار تسطیح شود تا باعث ایجاد خراش روی پوست بدن نشود. محصولات دو شرکت بزرگ خودروساز کشور یعنی ایرانخودرو و سایپا که دیگر گل سرسبد این بیدقتیها در هنگام مونتاژ است.
جمعبندی
مردمی که تفاوت رنگ نارنجی و زرد برایشان ملموس نیست و حتی اگر به بقّال و سوپری بگویید که «لطفاً یک نوشابه بدهید!» میپرسد: «زرد میخوای یا مشکی؟»، مردمی که برایشان مهم نیست رطب میخرند یا خرما، دسینی محصول چین است یا ایتالیا، پراید GTXi درست است یا GLXi، هزارپا ۴۲ پا دارد یا هزار تا، هفتتیر شش تیر دارد یا هفتتا، دههی فجر یازده روز است یا ده روز، هفتهی وحدت شش روز است یا یک هفته و … انتظار دارید که در تعامل با حاکمیّت سرشان کلاه نرود؟ انتظار دارید که اگر به آنها وعدهی مردمسالاری داده شد و آنها هم به مردمسالاری رأی دادند، فردا صبح مردمسالاری را درب منزل تحویل بگیرند؟
من به ازای هر بیدقتی در جامعهی ایرانی، یک سوراخ در دیگی میبینم که قرار است آش توسعه و پیشرفت برای این مردم در آن پخته شود. تا این سوراخها و منافذ مسدود نشود، این دیگی که بر آتش نهادهایم دیگ نیست بلکه آبکشی است که هیچ آشی از آن بیرون نخواهد آمد و آتش را نیز خاموش خواهد کرد. این بار کج به منزل نمیرسد.