مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

مجله الکترونیکی هوای تازه e magazine- htnews.ir

نشریه الکترونیک ، فرهنگ ، جامعه ، توریسم ، فناوری و اقتصاد اطلاعات

آمارد ها، "آرین" نبوده اند

 



اکثر منابع و مدارک قوم و بوم شناسی  نشان دهنده این هستند که آمارد ها،  "آریایی" نبوده اند


علی اکبرنتاج

شهر باستانی آمل که از واژه آمل وگونه پهلوی آن" آموی" Amui است. : نام شهر آمل یادگاری است از قوم آمارد ، که نام خود را به این سرزمین داده اند .


امّا در ویکی پدیا ( دانشنامه آزاد )آمده است : " آمارد، اَمراد، آمار یا مرداها (به زبان سکایی: آمارد، Amard؛ به زبان پهلوی: آمویی، Amui) قومی "آریایی" و "سکایی" اند ، که در شمال ایران و در مجاورت رود آمردوس (سفیدرود) زندگی می‌کردند. "

ولی در کتاب گیلان -سال ۱۳۸۰-  قوم آمارد "قومی مستقل" شناخته می‌شوند. شاید تات‌ها و دیلمیان و آموییان را بتوان فرزندان آنان دانست.. بنابر نظر ریچارد فرای - سال ۱۹۹۵- ، "آملی کوهرت" - سال ۲۰۰۷-  و دانشنامه ایرانیکا،" آماردها "یک قوم آریایی بودند.

به هرحال آن چه برمی آید این است که که در شمال ایران و در مجاورت رود آمردوس (سفیدرود) ‏ ،آماردها  که قومی نیرومند و جنگجو بوده‌اند می زیسته اند  و واژه "گیل مرد" که به بیشتر ساکنین بومی استان گیلان اطلاق می‌شود ترکیب واژه‌های "گیل" و "آمارد" می‌باشد که مردمان این نواحی را فرزندان اقوام گیل و آمارد می‌دانند و همچنین نام شهر "آمل" در مازندران را دگرگون‌شده نام "آمارد" دانسته‌اند و بعدها واژه آماردها به سبب کثرت تلفظ به آملد، آمرد و "آمل" بدل شد.

برآیند بوم شناسی آماردیان

چنان که مشهود و مستنداست  حدود 2 قرن  قبل تر از هزاره ی دوم پیش ازمیلاد، -  سال مهاجرت آریایی ها - اقوامی در منطقه شمالی رشته کوه البرز و در حاشیه جنوبی دریاچه خزر سکونت و سکنی ‏گزیدند که به "آماردها" معروف بوده اند . درحالی که  در هزاره‌ی دوم پیش از میلاد بود که آریایی ها به قصد مهاجرت و کشف مناطق جدید و مطلوب، به سوی جلگه‌ی سند و غرب آسیا (آناتولی، زاگرس و میانْ‌رودان) روانه و رهسپار شدند . بنابراین سابقه و قدمت  سکنا ی قوم آمارد، در جلگه ی خزر دارای تاریخ پیشین تر است .

پیرنیا می نویسد : وقتی آریایی ها به فلات ایران آمدند ، مردمانی یافتند که زشت و از حیث نژاد و عادت و اخلاق و مذهب پست تر از آنان بودند . آریایی ها مردم بومی را از نژاد " دیو " یا " تور " نامیدند.

رفتار آریایی ها با این مردم بومی مانند رفتار غالب با مغلوب بود ، به خصوص که آریان ها آنها را از خود پست تر می دانستند ، بنابراین در ابتدا هیچ حقی برای آنها قائل نبودند . هرچند بعدها آریایی ها وآماردها ، در پیوند با اقوام بومی آسیایی مانند کاسی‌ها و هیتی‌ها، توانستند دولت‌های نیرومند و تمدن‌های درخشانی را در آن مناطق پدید آورند.

اردشیر برزگر می نویسد : هزاران سال ، پیش از آمدن آریاهای ایرانی به فلات ایران چندین گروه مردمان بومی که چهار گروه آن مشهورترند در این فلات جای داشتند که چگونگی دوره های پیشین آن چندان روشن نیست . نام یکی از این چهار گروه مردم بومی فلات ایران "مرد" بود ، نام گروه مرد در نوشته ها " مارد " یا " آمارد " آمده که به زبان ایران و بومی "مرد" و" آیمرد است" .

امّا؛ گزاره ی دیگری هم هست که مبنی است بر ؛ مردم این قبیله آریایی( آماردها)  پیش از ورود گروه‌های بعدی آریایی‌ها یعنی ماد، پارس و پارت در قسمتی از مازندران و گیلان کنونی زندگی می‌کردند.

آریایی های ایران در دو هزار قبل از میلاد به ایران رسیدند. وقتی آنها وارد ایران کنونی شدند، ظاهراً با مردمی بومی مواجه شده اند که عیلامی ها مهم ترین آنها بوده اند.

 آریایی ها به مردم بومی "دیو" یا "تور" می گفتند. در ابتدا آریایی ها دایم با مردم بومی می جنگیدند و آنها را می کشتند. وقتی خطر بومی ها دفع شد، آنها را واداشتند کارهای پرزحمتی مثل کشاورزی و تربیت احشام را انجام دهند و مثل غلام و کنیز به خانواده ها خدمت کنند. سپس خودشان هم با بومی ها مخلوط شدند.

در کتاب وندیداد؛"آماردها"  پیرو اهریمن و سرزمینشان مجاور مرغیانا(مرو امروزی) معرفی شده است.سومین و بهترین سرزمین ها که – اهورامزدا – آفرید (مرغیانا) است که نیرومند است و وفادار به آریا.

 اهریمن مرگ زا، بر ضد او اقوام (مردان) را به وجود آورد.  گرچه این حرف هم مانند خیلی از حرف هایی که ایرانی ها در باره دشمنان خود در تواریخ یا کتاب ها و دفتر های خود می نویسند حالت ضعف آنان را نشان می دهد.

مثلا در شاهنامه ایران در اوج اقتدار توصیف شده است و از طرفی گیلان را نمی تواند بگیرد، به همین خاطر گیلانیان دیو معرفی شده اند. این جا هم مردان غیر آریایی که در مقابل یورش آریاییان مقاومت کرده اند، مخلوق اهریمن مرگ زا معرفی شده اند. می توان مثال های دیگری در این زمینه پیدا کرد فقط باید کتای های تاریخ ایران را مطالعه کرد آن هم به دید بی طرفانه. باری، این شاهد تاریخی نشان می دهد که سرزمین مرد یا مارد مجاور سرزمین مرو بوده یا این که تا آنجا ادامه داشه! البته نام واژه مرد شبیه نام واژه مرو هست! .

آریایی ها به هرجایی که وارد می شدند پس از جنگ با بومی ها قلعه ای می ساختند تا خانواده ها و احشامشان در آنها زندگی کنند. آتشی را هم روشن می کردند که هم از آن استفاده عادی کنند و هم از آن به عنوان علامت در هنگامی که دشمن می خواسته حمله کند استفاده کنند. از همین قلعه ها شهرها و دهات به وجود آمدند.

 ریشه شناسی آمارد ها به لحاظ تبارشناسی

نام اصلی این قبیله "آمو" یا "آمل" بود.  که در فارسی باستان به "آمرد" یا "مرد" به معنی زیانبخش و ویرانگر تبدیل شد.هم چنین در برخی کتاب ها به آنها "مارد" نیز گفته اند. آنها مردمی جنگجو و هنرمند بودند و با همسایگان خود در کشمکش دایمی بودند. آنها مردمی جنگجو و هنرمند بودند و با همسایگان خود در کشمکش دایمی بودند. اسکندر مقدونی نیز با آنها جنگیده و فرهاد پنجم اشکانی هم آنها را به سوی قفقاز در غرب دریای خزر رانده است.

 "استرابون" ؛ یکی از اقوام ساکن در کرانه های جنوب دریای کاسپین را مارد ها یا آمارد ها معرفی می کند.  از آمارد ها که در دنیای باستان به جنگاوری و سلحشوری شهرت داشتند، در یادداشت ها و منابع تاریخی به نام های مردان، مرد، مارد، مردوس و امرد یاد شده است و سرزمین آنان را بین کادوس و تپور نشان داده اند.

برخی معتقدند شعبه ای از قبیله آمارد در کنار رود جیحون می زیسته اند.نام شهر آمل و رود آمو دریا از این قوم گرفته شده ‏است.نام گذشته ی سفید رودگیلان نیز در قدیم "آمرد" یا "آماردی "بوده است. یکی از مناطق باستانی مهم ایران که می توان ‏به این قوم نسبت داد "مارلیک" گیلان است . در آنجا هنر پیشرفته و زیبای سفالگری و زرگری آماردها برای ما به یادگار ‏نهادند.‏

واژه های "آمرت" ، "مردی" ، "آی مردی" ، "جوانمرد "، "جوانمردی "، "گله" و "گیله مرد" که امروزه در سراسر ‏مازندران و گیلان گویا است از نام باستانی این گروه سرچشمه می گیرد .‏

در حدود دو ( سه ) هراز سال پیش از میلاد انبوهی از مردم هند و اروپایی در مسیر مهاجرت خود به سمت هندوکش و دسته ای به سوی فلات ایران سرازیر و چون از خاک ورگانا « گرگان » گذشتند وبه سرزمین مردها رسیدند ، منطقه را سبز و خرم یافته ، رحل اقامت افکندند ؛ آنان میزبانان را دوا، بربر و تور نامیدند . » در این مختصر مجال نقد و بررسی موارد مذکور نیست . عقب مانده بودن تپورها و آماردها نسبت به آریایی های مهاجر و یا القاب دوا، تور و بربر ، هم از نظر زبانشناسی و هم از نظر تاریخی جای تامل و نقد دارد.

قوم "آریایی" یا به تعبیری دیگر "هندوایرانی"  شاخه‌ ی شرقی قوم بزرگ "هندواروپایی"  هستند که در هزاره‌ی دوم  پیش از میلاد، ازسرزمین‌های واقع در دشت‌های جنوب روسیه، نواحی شرقی و فرودست رود Dniepr ، شمال قفقاز و غرب اورال برخاستند و به تدریج بخش‌های گسترده‌ای از اروپا و آسیا یا " اوراسیا " را به دست آوردند.

ساکنین ایران را قبل از رسیدن آریایی‌ها می‌توان زیر عنوان کلی "کاسپین" ،  که دریای خزر به نام آنهااست جمع نمود، کاسپین ها کشاورزی می‌کردند. این مردم نخستین کشاورزان جهان بوده‌اند و کشاورزی از سرزمین آنها به خاک های رسوبی رودخانه‌های سند و سیحون و جیحون و دجله و فرات رسیده‌است. در دوران نوسنگی در برخی نواحی آسیای غربی (خاورمیانه)، انسان از مرحله جمع‌آوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن برخی جانوران، انتقال یافت.

دوران نوسنگی را عصر شروع کشاورزی و اهلی کردن دام دانسته‌اند. در این دوران، در برخی نواحی جنوب غرب آسیا (خاورمیانه)، انسان از مرحله جمع‌آوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن برخی حیوانات مثل بز و گوسفند و همچنین سگ، انتقال یافت. باستان شناسان آغاز این دوره را در حدود ۱۰ هزار سال پیش دانسته‌اند.بنابراین می توان  می گفت : ساکنین اصلی ایران یا ایرانیان اصیل " کاسپین ها " بودند .

ورود آریایی ها بنا به روایت های نقل شده  درحدود 2 یا 3 هزارسال پیش از میلاد بوده درحالی که  دوره نوسنگی  حدود 10 هزارسال پیش بوده است . طبق تحقیقات باستان‌شناسی، استان‌های ساحلی دریای خزر احتمالاً از ۷۵٬۰۰۰ سال پیش محل زیست انسان بوده‌است. در ۱۳۳۰ ه. ش. کارلتون کون، باستان‌شناس آمریکایی، اسکلت‌هایی از انسان نئاندرتال را که ظاهراً نیای کهن اقوام ساکن کرانه دریای خزر بوده‌است، در غارهای هوتو و کمربند واقع در مغرب بهشهر کشف کرد.

نصراله هومند در جزوه آشنای مختصری با شهر ‏آمل می‌نویسد: " تزمیان" همین اقوام مهاجر آریائی (آزادگان) مادها و آماردها ،شاخه‌ای دیگر با نام آموهائی برای به دست آوردن ‏سرزمینی بزرگ و آباد از سرزمین اصلی خود مهاجرت نموده و در کناره رود هراز (هرهز) آرام یافتند. چنان‌که این قوم توانستند ‏در کناره غربی همین رود شهری را بنا کنند و نام قبیله و قوم هود را بر آن شهر بنهند. با گذشت زمان به گونه‌های: آموری، ‏آمو، آمل بدل شد و سرانجام نتیجه می‌گیرد : منظور از این همه اشارات و یادآوری‌ها این بود که ‏"آموئی‌ها" مردمان اولیه ‏سرزمین آمل و اطراف از سمت غرب به شرق مهاجرت نکردند بلکه از شرق دریای خزر به مازندران (تبرستان) مهاجرت نموده ‏ساکن شدند و... واژه‌هایی مانند آمارد، آملد، امرته را نمی‌توان ریشه لغوی شهر آمل به حساب آورد در صورتی که با اندکی دقت ‏و توجه می‌توان ریشه واژه آمل را به این‌گونه به دست آورد: آمل – آمو – آموی- آمویه.‏

پیرنیا معتقد است پس از آمدن آریان ها به فلات ایران - قسمت شمالی فلات -  و زندگی در این منطقه و پی بردن به مشکلا ت و خطرات یک زندگی طبیعی و ضرورت همزیستی ، اختلاط نژادی آنها با بومی ( آماردان ) آغاز شد . قوم اَمردا در کنار رود هراز سکنا گزیدند و شهر آمل پایتخت باستانی آن‌ها بوده‌است که اسم شهر آمل به احتمال بسیار زیاد از نام آنان گرفته شده‌است.

پورداود نوشته است : آمیانوس Ammianus در حدود سال 360 میلادی کتاب خود را نوشت . وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشی و اسکندر و سلوکیه و اشکانی و ساسانی از قومی به نام مردوی Mardoi یا آمردی Amardoi یاد می کنند که در سواحل دریای خزر می زیستند و تیره ای از همین مردم در آسیای مرکزی ، نزدیکی مرو رود جیحون ( آمویه ) بسر می بردند .

او در ادامه می نویسد : نام شهر آمل یادگاری است از همین قوم که نام خود را به این سرزمین داده اند .

با ورود آریایی ها به سرزمین های جدید، آمارد ها که در خود توان ایستادگی در برابر  حمله خونین مهاجران تازه نفس را نمی دیدند، راه گریز در پیش گرفتند و در جست و جوی پناهگاه روی به کوهستان البرز نهادند و سرانجام در کناره های سپیدرود و کوهستان های جنوب گیلان جای گرفتند. در واقع، به همین دلیل در قدیم سپید رود را آمارد می نامیدند.

به  نقل از کتاب پیرنیا. دیاکونوف نیز در کتاب تاریخ ماد؛ نام قدیم قزل اوزن و سپیدرود را امرد نوشته است. از این نامگذاری معلوم می شود که آمارد ها مدت های طولانی در سرزمین های مجاور سپیدرود سکونت داشته اند.

امروزه پهنه ای از نواحی کوهستانی جانب شرقی سپیدرود، آمارلو(عمارلو) نامیده می شود که این نام نیز می تواند یاد آور نام قوم آمارد باشد. هم چنین تپه ی باستانی مارلیک نیز که در جانب شرقی سپید رود و در شمال غربی آمارلو قرار دارد، تداعی کننده نام آمارد است. زیرا پسوند لک، و لیک به معنی قوم و قبیله نام اقوام مختلف در گیلان است. مانند گیل + لک = گیلک. بنا براین ، مارلیک را می توان ترکیبی از دو واژه ی مارد و لیک به معنای قوم و قبیله مارد(آمارد) دانست.

از جملهٔ این اقوام هرکانیان در گرگان، تَپوران در منطقهٔ کوهستانی البرز، و مَرداها در مازندران و حدود آمل، و کادوسیان در گیلان بودند. آماردها که سرزمین‌شان بین محل استقرار اقوام تپور و کادوس نشان داده شده قبلاً در جوار مرو ساکن بوده‌اند. قوم مزبور ظاهراً مهاجر و از تبار مرو بوده و قومی بادیه‌نشین بوده‌اند که به تاخت تاز در اراضی اقوام دیگر می‌پرداختند.

چنان چه از ظواهر و مستندات و مدارک موجود برمی آید آماردها اقوامی مبارزه و جنگجو بودند ، از بارزترین شواهد این مدعا نبرد این قوم با سپاه اسکندر مقدونی است . آورده اند پس از ورود اسکندر به قسمت شرقی مازندران فعلی تنها قومی که نماینده ای در جهت تقدیم تحف و پیشکش و پذیرفتن استیلای اسکندر به نزد وی نفرستاد آماردها بودند .

 برزگر در این باره می نویسد : ماردها ( مردها ) به اسکندر سرفرود نیاورده و نمیانده نزدش نفرستادند . اسکندر گفت :" خیلی غریب است که یک مشت مردها نمی خواهند مرا فاتح خوانند ." سپس ورزیده ترین سپاه خود را به سوی آمل راند و فرهاد ( ساتراپ) را نیز با خود برد .

آماردها

"آمارد"، نام یکی از قبایل ساکن شمال ایران است .مردم این قبیله پیش از ورود آریایی ها،در قسمتی از مازندران و گیلان کنونی زندگی می کردند.

" رابینو" معتقد است ؛در میان اقوام تاریخی مازندران یکی "تیپرها" بودند که در کوه های شمالی سمنان اقامت داشتند ، آمردها که شهر آمل -  آمرد همان آمل است چنانکه پرد همان پل می باشد -  به اسم آنها نامیده شد.

یحیی ذکاء در " کاروند کسروی " آورده است : آما ، آماردان یا ماردان ، در زمان لشکر کشی اسکندر ماکدونی به ایران ، این تیره در مازندران نشیمن می داشتند و آن هنگام هنوز تپوران به آنجا نیامده بودند ، ولی سپس چنان که از گفته های استرابون پیداست در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدند .

آمل ، شهر شناخته و کهن مازندران که اکنون نیز هست ، گذشته از آنکه تاریخ بودن ماردان را در مازندران نشان می دهد؛ از راه زبان شناسی هم این واژه جزء دیگر شده آمارد نیست زیرا یکی از قاعده ها زبان شناسی عوض شدن «ر » و « د » به « ل » ، دیگری عوض شدن « ا » به «و » و دیگری افتادن « و» و بازماندن پیش در جای آن می باشد ، چنانکه از روی این قاعده واژه های « پارد » و« وارد » و « سارد » کهن « پل » و « گل » و « سال » گردیده ، آمار نیز از روی آنها آمل شده .

اردشیر برزگر می نویسد : پاره ای از ایران شناسان را گمان این است که این دسته « آمرد » از لاهیجان کنونی تا حوالی بابل امروزه جای داشتند و همین دانشمندان را اندیشه بر این است که شهر آمل پایتخت باستانی آنان ، نخست به نام این گروه « آمرد » بود . رفته رفته آملد و آمل برگردانیده شده است و امروزه نام آمل هم در میان توده مازندران AML است نه AMOL  .

وی مرزهای سکونت این قوم را چنین توضیح می دهد : مرزهای چهارگونه سرزمین مردها بدین گونه بود ، از خاور به مرز ورگانا ، هیرگانا  گرگان و قسمتی به پارت خراسان، از شمال به دریاچه دراکسپین ( کاسپین ، کاسو ، کازاک یا قزاق ) و از باخترن تا آن دست لنکران ( قفقاز ) واز جنوب خاوری به کومیسین ( قومس یا دامغان )و ازجنوب رکا ( رک یا ری ) و جنوب باختری به کسپین ( قوزوین ) و سرزمین مدی چسبندگی داشت .

یحیی ذکاء درجای دیگرمی نویسد :اردشیر برزگر معتقد است ؛ دردوره اشکانیان ،"مردها" با اشک پنجم ( فرهاد یکم ) جنگیدند و پس از سه سال مبارزه شکست خوردند و بسیار به قتل رسیدند . وی آنها را به آن سوی خراسان کوچانیده و اینها به یادگار آمل در آنجا شهری ساختند به نام آمل ؛ که ابن خردابه در المسالک و مقدسی در احسن التقاسیم و ابن العبری در مختصر الدول وجود شهری به نام آمل را در بخش غربی جیحون تائید کرده اند.

پور داود می نویسد: از آنچه گذشت پیداست در پارینه نام مردمی که در آن سامان می زیستند امرد Amarda خوانده می شد و نام آمل در مازندران یادگاریست از آن دوران .

هرودوت در کتاب تواریخ در توضیح عایدات داریوش از ممالک و اقوام زیر نفوذ ، از اقوام تیبارین ها ، ماکروین ها ، موزیکان ها و مارد ( آمرد ) ها نام برده است .

دلیری وجنگجویی آماردها

در اساطیر ایرانی از پیکار میان آریاییان و دیوان؛ اشاره به  قوم آمارد شده‌است. به گفتهٔ مورخان امروزی نیز این قوم در غرب مازندران کنونی و شرق گیلان می‌زیستند.  پیش از مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران و سکنا گزیدنشان، اقوامی در منطقه شمالی رشته کوه البرز و در حاشیه جنوبی دریاچه خزر شده است، که به آماردها معروف بوده‌اند.

از بررسی اسناد و مدارک باقیمانده چنین بر می آید که جنگ با اقوام جنگجوی آماردها در جنگلهای ابنوه برای اسکندر و سپاهیانش بسیار مشکل و طاقت فرسا بود ، آشنایی این قوم با شیوه های جنگ و گریز در جنگل و زندگی در آن و خو گرفتن آنان با شرایط خاص زندگی و نیز جنگ در جنگلهای انبوه ، کار فتح را مشکل کرد و پیشروی سپاه فاتح اسکندر در جنگلهای محل سکونت آماردان متوقف گردید.

ربودن اسب محبوب اسکندر به نام « بوسیفال » یا « بوسیفالوس» کارایی این قوم را در جنگ ، آن هم با سپاه ورزیده و مقتدر اسکندر مقدونی ، نشان می دهد ، سرانجام اسکندر در مقابل پس گرفتن اسب محبوب خود در قبال متارکه جنگ و پذیرفتن ضمنی صلح بدون فتح منطقه مجبور به بازگشت شد.

از نمونه های دیگر جنک آوری آماردان ، مبارزه سه ساله این قوم با فرهاد اول « اشک پنجم » است که سرانجام منجر به شکست آماردان و تبعید آنان گردید.

اکرم بهرامی نوشته است : فرهاد اول پادشاه آماردها را در منطقه آمل شکست داد و آنها را به حوالی خوار ، مشرق ورامین ، کوچانید و تپوریها جای آنها را گرفتند .

مرحوم مهجوری به نقل از پیرنیا می نویسد : جنگ فرهاد با ماردها چندین سال به دراز کشید . از اینجا معلوم می شود جنگ با این مردم سخت بوده ، از طرف دیگر دیده می شود که سلوکی ها در این جنگ هیچ دخالتی نمی کنند ، حال آن که اسما سرزمین ماردها یکی از ایالات تابعه آنهااست . از اینجا چند نکته را می توان استنباط کرد . اولاً دولت سلوکی ها در این زمان رو به ضعف نهاده بود و ماردها مردمی نبودند که به آسانی تحت تابعیت بمانند . بنابراین اعتنا به سلوکی ها نداشتند ، حتی ظن قوی این است که بعد از اسکندر مستقل شده بودند.

مهجوری درجای دیگر نوشته است :درباره خوی و احوال آماردها گواهی هایی از مورخان باختری برای ما مانده است . مثلاً ژوستن Justin آنان را نیرومند و شجاع خوانده است.

 آریان می گوید که:  آماردها مردمی بودند بی بضاعت ، ولی در کشیدن بار فقر و قحطی دلیر . باتوجه به اسناد تاریخی این شهر حداقل از دوره ساسانی تا دوره مغول پایتخت مازندران بوده‌و در سه سلسله پایتخت رسمی ایران ‏بوده‌است علویان، مرعشیان، اشکانیان‎ ‎و در دوران اساطیری منوچهر و بهرام و فریدون نیز پایتخت ایران بوده‌است.

 هرودوت در کتاب تواریخ در توضیح عایدات داریوش از ممالک و اقوام زیر نفوذ، از اقوام تیبارینها، ماکروینها، موزیکانها و ماردها (آمرد) نام برده‌است.

و باز در ارتباط با دلیری و شجاعت آماردها در کتاب تاریخ طبرستان به نقل از یک دائرةالمعارف از کتابخانه دانش عمومی Library Of General Knowledge چاپ ۱۸۸۲ میلادی آمده‌است:  قسطنطین چهارم در ۶۸۶ میلادی سده هفتم دوازده هزار از مردی‌ها را، که قبیله‌ای جنگجو و ایرانی نژاد بودند و در بخش‌های شمالی دریای خزر می‌زیستند، برای سد و جلوگیری تاختن‌های مسلمانان به سرزمین لبنان کوچانید.

در جنگ گوگمل در قلب قشون، داریوش سوم با تمام خانواده و نجبای ایرانی جای داشت که جنگ آوران هندی، کاری، آناپاست Anapast و تیراندازان ماردی گرداگردش صف بسته بودند. شواهد دیگری از قدرت جنگندگی این قوم در نبردهای ترموپیل، گوگمل و نیز دیگر نبردها با ساردها یا نیروهای بابل در دوره هخامنشیان موجود است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد